
علاقه خاصی ،هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)داشت،هم نسبت به سادات وفرزندان ایشان.عجیب هم احترام هرسیدی را نگه میداشت . یادم نمی آید توی سنگر،چادر،خانه یا جای دیگری با هم رفته باشیم واو زودتر از من وارد شده باشد. حتی سعی میکرد جلوتر از من قدم برندارد.
یک بار با هم میخواستیم برویم جلسه پشت در اتاق که رسیدیم ،طبق معمول مرا فرستاد جلو گفت:بفرما.
نرفتم تو به اش گفتم :اول شما برو.
لبخندی زدو گفت:تو که میدونی من جلوتراز سید جایی وارد نمیشم.
به اعتراض گفتم: حاج آقا این جا دیگه خوبیت نداره که من اول برم!
گفت :برای چی؟
گفتم:ناسلامتی شما فرمانده هستی، این جا هم که جبهه هست وبالاخره باید ابهت و پرستیژ فرماندهی حفظ بشه.
مکثی کردم و زود ادامه دادم :این که من جلوتر برم،پرستیژ شمارو پایین میاره .
خندید وگفت : اون پرستیژی که میخواد با بی احترامی به سادات باشه ،میخوام اصلا نباشه !
منبع :خاک های نرم کوشک
پیشنهاد بیسیمچی:
30 خاطره از 30 بیسیمچی اراکی
دانلود یکجای مجموعه وصیت نامه شهدا - صوتی (حجم: 65 مگابایت)
دانلود فایلها به تفکیک نام هرشهید در ادامه مطلب
او آرام خوابیده بود و نگاههای حسرتآمیز خیلیها را میدیدم که به حالش غبطه میخوردند.
رحیم سی و یکم تیر ماه1347 در قزوین به دنیا آمده بود و درست بیست سال بعد، یعنی هشتم مرداد ماه 1367 هر آنچه را داشت و نداشت، گذاشت و گذشت!
و این هم دلنوشتههایی از وصیت عرفانی زاهد بی ادعا شهید رحیم جباری، آخرین شهید بسیجی استان قزوین در جبهههای نبرد:
شهادت میدهم که خدا یکی است و محمد (ص) فرستاده اوست و علی (ع) ولی و جانشین بر حق اوست.
گناه امروز4/5/63
سجده نماز ظهر طولانی نبود.
زیاد خندیدم.
هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که خودم خوشم آمد.
اینها گناهان یک روز شهید 16ساله ی (رهنان) یکی از شهر های اطراف اصفهان است که او در دفترچه اش نوشته بود
راستی گناهان امروز من چه بوده است ؟!
مجاهدین «بدر» همه عاشق او بودند واو در قلوب آحاد مجاهدین وخانواده های ایشان جا داشت .چنانچه نقل است یکی از سرهنگهای عراقی به او گفته بود :«آقای دقایقی شما الان به عنوان فرمانده برما حجتی هستید اگر بگویید الان انگشتان خودرا در پریز برق کنید من این کار را میکنم وتکلیفم را انجام میدهم .البته این را نه به خاطر انجام دستورات خشک نظامی بلکه به خاطر بیان محبت خودم به شما انجام می دهم»
پستهای مرتبط: