علاقه خاصی ،هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)داشت،هم نسبت به سادات وفرزندان ایشان.عجیب هم احترام هرسیدی را نگه میداشت . یادم نمی آید توی سنگر،چادر،خانه یا جای دیگری با هم رفته باشیم واو زودتر از من وارد شده باشد. حتی سعی میکرد جلوتر از من قدم برندارد.
یک بار با هم میخواستیم برویم جلسه پشت در اتاق که رسیدیم ،طبق معمول مرا فرستاد جلو گفت:بفرما.
نرفتم تو به اش گفتم :اول شما برو.
لبخندی زدو گفت:تو که میدونی من جلوتراز سید جایی وارد نمیشم.
به اعتراض گفتم: حاج آقا این جا دیگه خوبیت نداره که من اول برم!
گفت :برای چی؟
گفتم:ناسلامتی شما فرمانده هستی، این جا هم که جبهه هست وبالاخره باید ابهت و پرستیژ فرماندهی حفظ بشه.
مکثی کردم و زود ادامه دادم :این که من جلوتر برم،پرستیژ شمارو پایین میاره .
خندید وگفت : اون پرستیژی که میخواد با بی احترامی به سادات باشه ،میخوام اصلا نباشه !
منبع :خاک های نرم کوشک
پیشنهاد بیسیمچی:
30 خاطره از 30 بیسیمچی اراکی
افتخار تبادل لینگ رو میدین ؟؟؟؟؟؟؟؟