مرکزپژوهش

پيوندهاي روزانه

۸۴ مطلب با موضوع «اخبار» ثبت شده است

شهر کوفه شاهد قیام‌هایی بوده و هست. قیام عبداللّه ‏بن عفیف اَزْدی به دفاع از حقانیت حسین شهید و افشای چهره کریه ابن‏زیاد و امام گمراهش یزید، قیام توّابین به خونخواهی دخترزاده پیامبر(صلی الله علیه و آله) و جبران گناه خویش در ترک یاری وی و اینک قیام مختاربن ابی عبیده ثقفی به خونخواهی حسین‏بن علی(علیهماالسلام).

مردان و زنان بسیاری که بعد از عاشورای سال شصت و یک هجری سخنان گرم و آتشین امام سجاد(علیه‌السلام)، زینب کبری(سلام الله علیها) و فاطمه دختر امام حسین(علیهما‏السلام) را در کوفه شنیده بودند، به عمق فاجعه پی برده و خویشتن را در گناهی بزرگ و خسرانی عظیم می‏دیدند و از آن روز، بذر خونخواهی امام حسین(علیه‌السلام) پاشیده شد و زدودن لکه ننگی که بر پیشانی‌ها نقش بسته بود، وجهه همّت قرار گرفت.

سال قبل از آن بیش از چهارهزار نفر مرد جان بر کف به فرماندهی صحابی نامدار، سلیمان‏بن صُرَد خُزاعی با سپاهیان بی‏شمار شام درآویختند و جان بر کف جنگیدند و اکثریت قریب به اتفاق آنان با خون خویش توبه‏نامه‏شان را امضا کردند و حالا پس از یک سال با سازماندهی جدید تحت زعامت مختار قیامی دیگر را پی می‏گیرند.

مختار از شیعیان سرشناس کوفه بود و به شجاعت، رشادت و شهامت شهرتی بسزا داشت. مسلم‏بن عقیل در خانه مختار سکنی گزید و هنگام قیام وی، مختار در شهر نبود و وقتی به شهر رسید که قیام مسلم شکست خورده بود. مختار نیز بازداشت شد و تا بعد از واقعه کربلا در زندان بود. او در پی زمینه‏سازی قیام بود که در سال ۶۵ توسط حاکم زبیری کوفه بازداشت شد تا این که بعد از قتل‏عام توابین آزاد شد.با آماده شدن مقدمات قیام، حاکم زبیری را از شهر اخراج کرد و به تجهیز سپاه پرداخت و قاتلان امام حسین(علیه‏السلام) را از دم تیغ گذراند. سپاه وی به فرماندهی ابراهیم‏بن مالک ‏اشتر با سپاه شام درگیر شد و شکست سختی بر سپاه شام وارد آورد و فرماندهان آن سپاه از جمله عبیدالله‏ بن زیاد، حُصَین بن نُمَیر، شرحبیل بن ذی‏الکلاع و … را کشت.

مختار از شیعیان سرشناس کوفه بود و به شجاعت، رشادت و شهامت شهرتی بسزا داشت. مسلم‏بن عقیل در خانه مختار سکنی گزید و هنگام قیام وی، مختار در شهر نبود و وقتی به شهر رسید که قیام مسلم شکست خورده بود. مختار نیز بازداشت شد و تا بعد از واقعه کربلا در زندان بود. او در پی زمینه‏سازی قیام بود که در سال ۶۵ توسط حاکم زبیری(۱) کوفه بازداشت شد تا این که بعد از قتل‏عام توابین آزاد شد.

حکومت مختار در کوفه قدرت و شوکت گرفت و دامنه آن به دیگر نقاط نیز گسترش یافت و این بر مذاق عبدالله ‏بن زبیر خوش نبود. بالاخره او، برادرش مُصعَب‏ بن زبیر را برای سرکوبی مختار روانه عراق کرد.
مصعب با مختار درآویخت و سپاه وی را شکست داد و او را تا کوفه عقب راند. مختار در دارالاماره موضع گرفت و سپاهیان مصعب، آنجا را محاصره کرده و راه رسیدن آب و آذوقه را بر آنان بستند. تا مدتی زنان شیعه با روش‌های مختلف و با استفاده از حجاب و پوشش خود، به آنان آب و غذا می‏رساندند. با شدت یافتن محاصره، مختار به یارانش گفت:
«ای یاران من، در محاصره ماندن جز ضعف برای ما ارمغانی ندارد. بیایید از قصر خارج شویم و مردانه بجنگیم و کریمانه بمیریم. به خدا قسم اگر صادقانه پا پیش گذارید نصرت خدا شامل حال شما خواهد شد.»

و در قبال جواب منفی آنان گفت:
«اما من، به خدا قسم دست بیعت و تسلیم به آنان نخواهم داد و شما را هم به پیروی از خویش مجبور نخواهم کرد. بدانید هر گاه من کشته شدم بر ضعف شما افزوده گردد و در آن وقت، حتی اگر تسلیم هم شوید، شما را خواهند کشت؛ آنگاه به یکدیگر با حسرت نگاه می‏کنید و آرزو می‏کنید: کاش پیشنهاد مختار را می‏پذیرفتیم؛ اما اگر حالا برای نبرد از قصر خارج شوید و پیروز نگردید، کریمانه مرده‏اید و بر شما سرزنشی نیست.»

مختار با نوزده نفر از یارانش از قصر بیرون آمدند و شجاعانه جنگیدند تا به شهادت رسیدند و بقیه یاران او تسلیم شدند و همان‏گونه که مختار پیش‏بینی کرده بود، دست بسته کشته شدند.

دشمنان مختار، چه اموی‌ها و چه زبیری‌ها از او ضربه‏های بسیاری خورده بودند، بدین جهت انواع تهمت‌ها را نثار او کرده و وی را کذّاب، مدعی نبوت، مدعی مهدویّت و … نامیدند و اطرافیان و اهل خانه او را به بیزاری جستن از او واداشتند.

دو تن از همسران مختار به نام‌های عُمره، دختر نعمان ‏بن بشیر انصاری و ام‏ثابت، دختر سمرة ‏بن جُندَب از لعن او سر باز زده و گفتند:
«چگونه از مردی بیزاری بجوییم که به ربوبیت خدا معترف، روزها روزه و شب‌ها به نماز مشغول بود. خونش را در راه خدا و رسول و برای کشتن قاتلان فرزند پیامبر و اصحاب و یاران آن بزرگوار، بذل کرد و خداوند وی را بر آن نامردمان مسلّط ساخت و با کشتن آنها دل‌ها را شفا داد.»

به فرمان عبدالله ‏بن زبیر آن دو زن، بین لعن مختار یا مرگ مخیّر شدند. ام‏ثابت گفت:
«اگر به زور شمشیر از من کفر گفتن هم بخواهی، کفر خواهم گفت. (حالا که زور است) شهادت می‏دهم که مختار کافر بود.»
اما عمره از لعن مختار سرپیچی کرد و حتی به قیمت جانش حاضر نشد او را دشنام دهد.
وی گفت:
«این مرگ، شهادتی است که از جانب خدا روزی من شده و هیچ‏گاه آن را از دست نمی‏دهم؛ هرگز؛ (زیرا) این مرگی است گذرا که در پی آن بهشت و هم‌نشینی با پیامبر و اهل بیت او است و به خدا قسم هیچ‏گاه با فرزند هند جگرخوار، همراه نخواهم شد و فرزند علی‏بن ابیطالب را وا نخواهم گذارد. خدایا تو شاهد باش که من پیرو پیامبرت، دخترزاده‏اش، اهل بیتش و شیعیانش هستم.»
مصعب، این بانوی شجاع و با ایمان را به شهادت رساند و به شوهر شهیدش ملحق نمود. چه زیباست که بدانیم این بانوی قهرمان، شجاع، با ایمان و شهید دختر کسی بود که متأسفانه از اهل بیت منحرف و در سلک دشمنان آنان بود. پدرش نعمان‏بن بشیر انصاری همان کسی بود که پیراهن عثمان را به شام برد و در جنگ صفین در کنار معاویه و علیه امام شمشیر زد و از طرف معاویه و فرزندش یزید، والی بود. خداوند از چنین پدری منحرف، چنین دختری با ایمان به دنیا آورد تا بنمایاند که:
«یُخْرِجُّ اَلْحَیِّ مِنَ المَیِّتِ» (روم، آیه ۱۹)؛ از مرده، زنده را بیرون می‏آورد.

منبع خبر : آخرین نیوز - http://www.akharinnews.com/content/view/26465/1/

یک بیسواد
معمر در زبان عربی به معنای مهندس است و معمولا توسط افراد قبل از نام خانوادگی افراد تحصیل کرده در رشته مهندسی عمران و ساختمان بکار میرود ، اینکه ایا نام کوچک پادشاه لیبی معمر است و یا این واژه لقب او است معلوم نیست ، ولی آنچه مسلم است پادشاه هشتاد و چند ساله لیبی که مانند هنرپیشه های سینمایی هر روز گریم می کند دارای رفتارهای عجیبی است ، مثلا گفته می شود او تا کنون در هیچ یک از دیدارهای رسمی یک لباس را دو بار نپوشیده است ، حال بماند که هر یک از لباسهای ایشان حکایت خاص خود را دارد و یا ایشان در اجلاس سال گذشته سازمان ملل در نیویورک بجای استفاده از پانزده دقیقه وقت اختصاصی خود یکصد دقیقه سخنرانی نمود که بیش از نود دقیقه آن فحش و ناسزا بود. بطوریکه مترجم وی پس از سی و پنج دقیقه ترجمه همزمان کم آورد و شخص دیگری جایگزین او شد.
بد نیست بدانید سالها است که او جز در کاخ خودش در هیچ عمارت دیگری اقامت نمی کند و هر گاه برای سفرهای خارجی به دعوت روسای کشورهای دیگر به خارج از لیبی سفر میکند چادر و خیمه و خدم و حشم فراوان خود را به همراه می برد .
 
چند سال پیش در سفر به فرانسه در فضای سبز کاخ الیزه (یا ورسای) خیمه و بارگاه خود را برپا نمود و سوژه مناسبی برای خبرنگاران و مطبوعات شد و شایعات فراوانی را به دنبال داشت در سفر سال پیش به نیویورک هم ابتدا در پارک ملی نیویورک چادر زدند که ماموران پلیس به دنبال اعتراض برخی از اهالی مبنی بر امنیتی شدن فضای پارک پلیس هیئت لیبیایی را مجبور به جمع کردن خیمه ها نمود و نهایتا هیئت لیبیایی فضای سبز چند هکتاری منزل یکی از ثروتمندان را در حومه نیویورک به مبلغ گزافی برای چند روز اجاره نمود و آنها چادر پادشاه لیبی را در این ملک برپا نمودند.

آنچه مسلم است پادشاه لیبی در سن هشتاد سالگی بسیار علاقه دارد که سوژه مطبوعات و رسانه ها باشد ولی شاید از همه جالب تر کادر حفاظتی و محافظین وی باشد ، کادر حفاظتی وی که بسیار ورزیده و جوان بوده پس از آزمونهای فراوان و گذراندن دوره های سخت انتخاب شده و بیش از چهارصد نفر می باشند که در شیفت های چهل نفره مسئول حفاظت از جان وی را برعهده دارند و در سفر نیویورک هنگامی که پادشاه لیبی برای خرید سوغاتی به یکی از فروشگاههای شهر نیویورک رفته بود این کاروان چهل نفره (البته به همراه تعداد بیشمار پلیسهای محلی) باعث راه بندان و ایجاد ترافیک در شهر نیویورک شد.

کادر حفاظتی ایشان که بر خلاف دیگر محافظین هیچگاه لباس شخصی (در حال شیفت و محافظت) نمی پوشند همگی از میان دختران مجرد انتخاب شده اند و تا زمانی که در خدمت هستند حق ازدواج ندارند.
 
یک بیسواد

خوانندگان خبرآنلاین از بین جنجال برانگیز ترین چهره های موجود درعرصه بین الملل رئیس جمهور آمریکا را انتخاب کردند که تنها دستاورد او در سالی که گذشت، شکست بوده است.

محمدرضا نوروزپور

وقتی کار را به دست افکار عمومی بسپاری همیشه شگفت زده می‌شوی. زمانی که برای یافتن چهره سال 89 در عرصه بین‌الملل از مردم کمک خواستیم، خیلی‌ها کامنت گذاشتند و از میان این کامنت‌ها هشت چهره ای که نامشان بیشتر از سایرین تکرار شده بود انتخاب شدند. باراک اوباما، رجب طیب اردوغان، امام موسی صدر - که بواسطه حوادث لیبی یک بار دیگر یاد و نام او زنده شده بود- سیدحسن نصرالله، نوری المالکی، برلوسکنی، معمر قذافی و حسنی مبارک که هنوز نیز در صدر اخبار جهان هستند.

قاعدتاً و خیلی طبیعی، گمانه زنی‌ها براین محور استوار بودکه چهره سال 89 در عرصه بین‌الملل انتخابی بین قذافی یا حسنی مبارک باشد چرا که با در نظرگرفتن حجم اخباری که درباره این دو دیکتاتور در رسانه ها دیده می شود، شرایط لازم برای جنجالی‌ترین چهره‌ بودن را در اختیار داشتند. اما انتخاب باراک اوباما نشان داد که خوانندگان ملاک‌های دیگری را برای انتخاب لحاظ می‌کنند که گاه در قالب پیشبینی و گمانه زنی نمی‌گنجد.

از این رو تا همین لحظه عصرگاهی روز سه شنبه، چهره سال 89 در حوزه بین‌الملل به انتخاب خوانندگان خبرآنلاین کسی جز باراک اوباما نیست. رئیس‌جمهور سیاه پوست آمریکا که در سال گذشته فقط و فقط ناکامی و شکست در کارنامه سیاسی او رقم خورده است. اوباما در سالی که گذشت حتی یک مورد موفق در صحنه سیاست داخلی و  خارجی کشورش نداشته است. عملکرد اوباما به گونه‌ای بود که سبب شد تا حزب دموکرات، مجلس نمایندگان را به طور کامل در انتخابات میان دوره‌ای از دست بدهد و حتی می‌رفت تا سنا را نیز  به رقبای جمهوری خواه واگذارد. از ناکامی بزرگ او در مهار بحران خلیج مکزیک که بگذریم، عملکرد او در سیاست خارجی از این هم افتضاح‌تر بود چرا که مشخص شد هیچ تسلط و نفوذی بر صهیونیست‌ها برای متوقف کردن شهرک سازی‌ها به عنوان بدیهی‌ترین پیش شرط آغاز مذاکرات سازش، ندارد. بعد از آن انقلاب‌های گسترده در کشورهایی که از دیرباز متحد استراتژیک واشنگتن بودند نشان داد که تیم او نه تنها قادر به پیشبینی حوادث نبوده بلکه هیچ قدرت و توانایی قابل توجهی در مهار آنها ندارد. سرنگونی بن علی و حسنی مبارک در تونس و مصر به این ناکامی‌ها اضافه شد تا جاییکه حتی موضع گیری‌های ضعیف، گنگ، دو پهلو و بلاتکلیف دولت او درقبال رویدادها و انقلاب‌های شمال افریقا و خاورمیانه نیز مورد نقد نقادان سیاسی قرار گرفت و شرمساری دیگری برای او ببار آورد.

با همه این احوال، اوباما اکنون چهره سال 89 درحوزه بین‌الملل شده است. شاید به خاطر همین ناکامی‌ها او انتخاب شده است. بدون پروا باید گفت عجیب است که بپذیریم خوانندگان به این رئیس‌جمهور کم فروغ که سه سال از ریاست خود را صرفاً به شعار و وعده و عید گذرانده به عنوان چهره سال رأی داده باشند در حالی‌که رجب طیب اردوغان دستی پراز موفقیت‌های داخلی و خارجی دارد و یا مالکی دست کم یک سیاستمدار پیروز است چرا که توانست 9 ماه تمام روی حرفش بایستد و همه مخالفان نخست‌وزیر شدنش را کنار بزندو سرانجام هم براین مسند جلوس کند. شاید چهره سال باید امام موسی صدر می‌شد که ناگهان بربام رسانه‌ها نشست و احتمال سقوط قذافی، امید زنده یافت شدن او را در دل‌ها شلعه ور کرد. برای برخی‌ها باید چهره سال سیدحسن نصرالله می‌شد چرا که با برنامه ریزی‌های دقیق و مدبرانه‌اش کمر دخالت‌های خارجی را شکست، خدعه 14 مارسی‌ها را باطل کرد و در یک انتخاب حیرت انگیز نخست‌وزیری را معرفی کرد که هیچ بهانه‌ای برای مخالفت با او چه در داخل و چه در خارج باقی نگذارد. حتی اگر جنجال برانگیزی معیار خوبی برای انتخاب چهره سال باشد برلوسکنی نیز با آن مفاسد اخلاقی اش که حتی دولت او را تا پای فروپاشی برد کمی از قذافی و حسنی مبارک که همه روزهای گذشته جنجال برانگیز بوده اند نداشته است.

 اما مردم همیشه انگونه که مافکر می‌کنیم انتخاب نمی‌کنند. این بار نیز انتخاب خوانندگان باراک اوباما بوده است. رئیس‌جمهوری که یک سال تمام را فقط با ناکامی و شکست پشت سرگذاشت. این روزها برای چهره شدن، ناکامی‌ها و شکست‌ها، گویا مهمتر از پیروزی و دستاوردهای زیاد جلوه گر می شود

 

یک بیسواد

وزیر اطلاعات گفت: بعضی شبکه‌های ماهواره‌ای اعتراف کردند که چگونه ارتش سایبری ایران توانست اهداف آنها را خنثی کند.

به گزارش ایسنا حجت‌الاسلام و المسلمین مصلحی در حاشیه آخرین جلسه هیات دولت در سال 89 در جمع خبرنگاران به ارزیابی ازعملکرد وزارتخانه متبوعش پرداخت و با برشمردن برخی از دستاوردهای این وزارتخانه گفت: برخی از سرویس‌های اطلاعاتی این ادعا را داشتند که توانسته‌اند موقعیت‌هایی را با همکاری برخی از مجموعه‌ها برای یکسری اقدامات پیدا کنند و مجموعه وزارت اطلاعات توانست این مجموعه‌ها را مورد شناسایی قرار دهد، در آنها نفوذ کند، بخصوص مجموعه موساد و سرویس‌های دیگر همراه آن که ادعای زیادی در این ارتباط داشتند، ولی وزارت اطلاعات توانست آنها را در یک موقعیت منکوب قرار دهد و حتی بر برخی از پایگاه‌های آنها و حتی بر پایگاه‌هایی که در اطراف کشور دارند، اشراف داشته باشند.

وزیر اطلاعات ادامه داد: موفقیت دیگری که کسب کردیم در فضای سایبری و شبکه‌های مجازی بود. البته من نمی‌توانم این موضوع را باز کنم. قطعا آمریکا متوجه می‌شود، ما چه می‌گوییم. آنها در شبکه‌های مجازی طراحی‌های سنگینی داشتند که نظام ما را با چالش مواجه کنند. الحمدالله سربازان گمنام امام زمان (عج) با کارهای اطلاعاتی که در شبکه مجازی داشتند توطئه‌های آنها را خنثی کردند و بعضا خود آنها به این موضوع اعتراف کردند. بعضی شبکه‌های ماهواره‌ای اعتراف کردند که چگونه ارتش سایبری ایران توانست اهداف آنها را خنثی کند.

وی به دیگر موفقیت این وزارتخانه اشاره کرد و گفت: یکی از موفقیت‌های این وزارتخانه در بحث شبکه‌های هرمی بود که این شبکه‌ها یک تهدید جدی برای اقتصاد کشور و مسائل اجتماعی کشور است که بحمدالله با همکاری دستگاه‌های مختلف ما در این جهت به موفقیت خوبی دست پیدا کردیم. مردم و خصوصا جوانان احساس نکنند که شبکه‌های هرمی شبکه‌های حرکت‌های داخلی هستند، بلکه پشت آنها سرویس‌ها و سرویس‌های اطلاعاتی خارج هستند. برای اینکه نظام را با چالش مواجه کنند.

مصلحی گفت: اینها نمونه‌ای از موفقیت‌های وزارت اطلاعات در سال 89 بود.

وزیر اطلاعات همچنین در پاسخ به سوالی مبنی بر این‌که آیا هدفی بوده که در سال 89 درصدد تحقق آن بوده‌اید، ولی نتوانسته‌اید آن را محقق کنید و در سال 90 پیگیر آن خواهید شد؟ گفت: مواردی بوده است و برخی از پروژه‌هایی بوده است که به دلیل این‌که با چالش‌ها و موارد دیگری مواجه شده بودیم در اجرای آنها تاخیر شده و در سال آینده آنها را پیگیری می‌کنیم، ولی این موارد محوری نبودند.

وی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر این‌که آیا در روز گذشته با توجه به اطلاعیه‌هایی که برخی از گروه‌های اپوزیسیون برای حضور در خیابان‌ها و ایجاد اغتشاش داده بودند، اتفاقی افتاد یا نه؟ گفت: جهت اطلاع عرض می‌کنم که هیچ استقبالی از این مجموعه‌ها صورت نگرفت. در شبکه‌های مجازی سرمایه‌گذاری فراوانی و عربده‌کشی در این ارتباط کرده بودند که بحمدالله استقبال نشد. مردم نیز برنامه چهارشنبه سوری را که به هر حال سنتی در بین مردم است،داشتند، ولی اتفاق خاصی نیفتاد.

 

یک بیسواد

دادنامه ای علیه وجدان سیاسی و رسانه زده های تهران ؛ بررسی موضوع مرگ دختر 15 ساله ای با نام هاجر نویدی در سال 81 (فقر علیت اصلی مرگ این دختر 15 ساله در روزنامه ها  اعلام شده بود) پدر هاجر نویدی : پول نداشتم تا دخترم را به دهدشت اعزام کنم و خجالت کشیدم به دکتر بگویم...؛حال چه تفاوتی بین این دختر و ندا اقا سلطان وجود دارد..؟

پیشنهاد میکنم حتما دانلود کنید...

دانلود با لینک مستقیم

منبع: وعده دیدار

یک بیسواد
شهر پاراچنار ، یکی از کانون های تمرکز شیعیان در شبهه قاره هند بود که با جدا شدن پاکستان از هندوستان ، در خاک این کشور جدیدالتاسیس قرار گرفت. امروز هم این شهر مرکز تجمع صدها هزار تن از فرزندان امیرالمومنین علی ابن ابیطالب( علیه السلام) است و باد هایی که به سوی کربلا می وزند ، پرچم های « یا حسین»  را  بر فراز مساجد این منطقه به به تلاطم درمی آورند.

شیعیان پاراچنار ، بیش از سی سال است که مبتلا به مصائب جانسوزی و خانمان براندازی هستند. جالب است که از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران هم سی سال می گذرد. ابتلائات این مردمان پاک نهاد در سه سال گذشته ، با جنگی خونین به اوج خود رسید. جنگی که محافلی در ایران تلاش وافر دارند آن را به عنوان « نزاعی قبیله ای » و غیر سیاسی و فاقد ابعاد ارزشی معرفی کنند. متاسفانه تلاش این محافل با موفقیت همراه بوده و بایکوت خبری ناجوانمردانه ای درباره مسائل جاری در پاراچنار بر رسانه ها حاکم شده است

لینک دانلود

یک بیسواد
مشخص نیست که رژیم‌های غربی برای فروش این تانک‌ها به مصر، چقدر هزینه به مردم این کشور تحمیل کرده‌اند اما آنچه روشن است این است که این تانک‌ها نه علیه دشمنان مصر، بلکه در برابر مردم این کشور موضع گرفته‌اند، پس همان بهتر که تخت‌خواب باشند.

به گزارش شبکه ایران، در میان عکس‌های تاثیرگذاری که این روزها از میدان تحریر قاهره در رسانه‌ها منتشر می‌شوند، تانک‌های چیده شده در اطراف این میدان همواره جلب نظر کرده‌اند.
 

تصویر بالا مردی را نشان می‌دهد که چرخ‌های یک تانک را به تخت‌خواب خود بدل کرده تا این تانک نتواند حرکت کند، یا اگر حرکت کرد این مرد مصری باشد که خود را پیش‌مرگ هموطنانش می‌کند.

یک بیسواد

آیت‌الله بهجت می‌گوید: شب قبل از وفات آقای قاضى، کسی خواب دیده بود که تابوتی را می‌برند که رویش نوشته شده بود: «توفی ولی‌الله» (ولی خدا وفات کرد)؛ فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است.

امروز سالروز وفات آیت‌الله میرزا سیدعلی آقا قاضی، از عرفای بزرگ جهان تشیع است.

علامه میرزا علی آقا قاضی از بزرگترین عرفای جهان تشیع و استاد بسیاری از عارفان و سالکان در سال‌های اخیر است.

وی در سیزدهم ذی الحجه سال 1285 هجری قمری در تبریز متولد شد، پدرش سید حسین قاضی، انسانی وارسته و از شاگردان برجسته آیت‌الله میرزا محمد حسن شیرازی بود و از او اجازه اجتهاد داشت.
اجداد آقای قاضی تا چهارده جد، همگی از علمای بزرگ بودند. سید علی آقا قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی آغاز نمود و درس هایی مانند تفسیر، ادبیات فارسی و عربی را در همان سالها فرا گرفت.

وی ادبیات فارسی و عربی را نزد شاعر نامی و دانشمند معروف، میرزا محمد تقی تبریزی معروف به حجت‌الاسلام و متخلص به نیّر آموخت و از وی اشعار زیادی به فارسی و عربی نقل می‌کرد.
او در سن بیست و یک سالگی کتاب «ارشاد» شیخ مفید را تصحیح نمود و در سال 1308 هجری قمری به قصد زیارت امیر مؤمنان علی (ع) همراه با کاروانی به نجف مشرف شد و تا آخر عمر آنجا را موطن اصلی خویش قرار داد.
پس از اقامت در نجف اشرف تحصیلات حوزوی خود را نزد اساتیدی مانند مرحوم فاضل شربیانى، شیخ محمد مامقانی، آخوند خراسانی، شیخ فتح الله شریعت، عارف نخجوانی و ... ادامه داد.

او به دلیل تلاش و پشتکار فراوان، توانست در سن بیست و هفت سالگی به درجه اجتهاد برسد. وی در نجف اشرف، نزد دو عارف معروف، یعنی آیت‌الله شیخ محمد بهاری و آیت‌الله سید احمد کربلایی ـ که از شاگردان آخوند ملاحسینقلی همدانی بودند ـ به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و به همین خاطر، سلسله اساتید عرفانی آیت‌الله قاضی به آخوند ملا حسینقلی همدانی و سپس به حاج سید علی شوشتری و پس از آن به شخصی به نام ملا قلی جولا می‌رسد. آیت‌الله قاضی طی سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را برای شاگردان خود تدریس نمود و شاگردان بسیاری را تربیت کرد، هر چند تنها نام بعضی از آنان شناخته شده است. شاگردانی مانند: آیت‌الله شیخ محمد تقی آملی، علامه طباطبایی، آیت‌الله الهی طباطبایی، آیت‌الله محمد تقی بهجت، آیت‌‌الله سید عبدالکریم کشمیری، آیت الله شهید دستغیب، آیت الله نجابت شیرازی، علامه سید حسن مصطفوی، آیت‌الله علی اکبر مرندی، آیت‌الله سید عباس کاشانی و حاج سید هاشم حداد.
آیت‌الله خسروشاهی از علامه طباطبائی نقل کرده که فرمود: کتاب‌های معقول را خواندم؛ ولی وقتی خدمت سید علی آقا قاضی رسیدم، فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم.

مرحوم قاضی، از مجتهدین بزرگ بود، اما مقید بود که در منزل خود درس بگوید و چند دوره فقه نیز تدریس نمود. وی در رشته های دیگر نظیر ادبیات عرب نیز بسیار مبرز بود. او در ادبیات عرب، 40 هزار لغت از حفظ داشت و شعر عربی را چنان می سرود که شعرای عرب، تشخیص نمی دادند سراینده این شعر، عرب نیست.
در تفسیر قرآن نیز ید طولانی داشت چنانکه علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان می فرماید: این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضى به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر [المیزان]، از مسیر و روش ایشان پیروى می‌کنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین (ع) ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که «فقه‌الحدیث» گویند از ایشان آموخته‌ایم.
مرحوم قاضی در عرفان و تصوف، کتاب فتوحات مکیه ابن عربی را به شاگردان خصوصی خود تدریس می کرد. یکی از شاگردانش نقل می‌کند: بار اولی که ما آیت الله قاضی را دیدیم، خیلی ما را تحویل گرفتند. در اثر این التفات زیاد، من زبانم باز شد و گفتم: «آقا! این وضع اهل معرفت، به خیال است یا به حقیقت؟» ناگهان چشم‌های استاد، درشت شد و گفت: «فرزندم! من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او می‌زنم؛ این پندار و خیال است؟»
حالات عرفانی و کرامات متعددی از وی نقل شده است که به یک نمونه اشاره می‌شود.

مرحوم آیت‌الله سید عباس کاشانی که از آخرین شاگردان آقای قاضی محسوب می شود، جریانی نقل می کند که خود شاهد و ناظر آن بود. وی می گوید: خانم یکی از علمای آن زمان که در فقه و اصول، شاگردان زیادی داشت مریض شد و روز به روز حالش بدتر می شد، تا این که یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند که امروز و فردا است که آن خانم از دنیا برود، آن فقیه، سراسیمه نزد آقای قاضی آمد، آقای قاضی فرمود: خانم چطور است؟ آن عالم، گریه کرد و گفت: آقا دارد از دستم می رود. اگر امروز او بمیرند فردا هم من می میرم. این زن و مرد، سی و هفت سال با هم زندگی می کردند و بچه هم نداشتند و خیلی انیس هم بودند. آقای قاضی یکی از مختصاتش این بود که به صورت کسی نگاه نمی‌کرد، همینطور که سرش پایین بود تند تند دعا می‌خواند و چشم‌هایش نیز بسته بود. بعد دستش را بلند کرده و چشمانش را پاک کرد و گفت: شما بفرمائید منزل، خداوند ایشان را به شما برگرداند. او هم به آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و می‌دانست هر چه بگوید حق است. زمانی که آن عالم به خانه اش بر می‌گردد، می‌بیند خانمش که او را صبح به سمت قبله دراز کرده بودند و هیچ حرفی نمی‌زد، خوب و سر حال است و آن خانم به آقا می‌گوید: از شما ممنونم که پیش آقای قاضی رفتید، من همان موقع از دنیا رفته بودم، چند دقیقه‌ای بود که قالب، تهی کرده بودم، من را تا آسمان چهارم بردند و آن جا صدایی شنیدم که آقای قاضی با احترام، درخواست تمدید حیات ایشان را کرده و همان موقع مرا برگرداندند.

به نظر نگارنده مهمترین ویژگی و کرامت آقای قاضی، این بود که به توحید صحیح حق تعالی، به شکل علمی و عملی معرفت یافت و موحد حقیقی و واقعی شد و هدف دین را در خود پیاده نمود، و به تعبیر دیگر او هم از راه عقل و هم از راه کشف و شهود به توحید قرآنی دست یافت و حقیقت آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست‏) (سوره حدید آیه سوم) را در حد امکان خود، ادراک کرد.

علامه قاضی، به نماز شب بسیار اهمیت می‌داد و در اولین دیدار خود با علامه طباطبایی فرموده بود: ای فرزند اگر دنیا می خواهی نماز شب بخوان و اگر آخرت می خواهی نماز شب بخوان.
بنا به نقل مشهور، آیه الله میرزا علی آقا قاضی، سرانجام در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع الاول سال 1366 هجری قمری در 81 سالگی در نجف اشرف وفات کرد و در وادی السلام دفن گردید.
آیت‌الله بهجت در این باره فرمود: شب قبل از وفات آقای قاضى، کسی خواب دیده بود که تابوتی را می‌برند که رویش نوشته شده بود: «توفی ولی الله» (ولی خدا وفات کرد)؛ فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است.

منابع:
ـ مهر تابان، ص 13 به بعد
ـ گنجینه دانشمندان ج 2 ص 288
ـ دریای عرفان، ص 30
ـ کتاب عطش قسمت مصاحبه با علامه سید عباس کاشانی
ـ اسوه عارفان، شرح حال مرحوم قاضی.

منبع: فارس

یک بیسواد

سید محسن خادمی: دو نفر از سران فتنه طی نامه ای به وزارت کشور به منظور اعلام همبستگی با حرکت‌های مردمی در منطقه به‌ویژه قیام آزادی خواهانه مردم تونس و مصر علیه حکومت استبدادی، درخواست صدور مجوز برای برگزاری راهپیمایی مردمی! کرده اند.

این در حالی است که در طی 20 ماه گذشته، آن‌قدر تناقضات فکری این افراد و عملکرد معارض سابق و لاحق آنها شفاف و عیان شده که دیگر نیاز به بازخوانی پرونده‌ی آلوده، سنگین و غیرقابل دفاع آنها نیست.

در عین حال، این دو فتنه گر همانند گذشته در این نامه نیز به اصل 27 قانون اساسی استناد کرده و خواستار صدور مجوز برای راهپیمایی! شده اند، در حالی که با توجه به اصل 27 قانون اساسی "تشکیل‏ اجتماعات‏ و راه‏ پیمایی‏ ها، بدون‏ حمل‏ سلاح‏، به‏ شرط آن‏ که‏ مخل‏ به‏ مبانی‏ اسلام‏ نباشد آزاد است‏." اما هر عقل سلیمی که آشوب طلبی و دنائت اشراف آشوبگر را در جریان اغتشاشات 88 دیده باشد، به خوبی می داند قیود "بدون حمل سلاح" و "به شرط آنکه مخل مبانی اسلام نباشد" در اصل 27 قانون اساسی، راه سوء استفاده از این اصل برای اتهام ممانعت از تجمعات به نظام اسلامی را بسته است، چرا که بانک‌ها و خودروهای سوخته، منافقین دستگیر شده در خلال آشوب‌ها، جوانان بسیجی جانباز و مصدوم، فحاشی به مبانی نظام و اصل ولایت فقیه و... همه از مصادیق بارز دو شرط اصل 27 قانون اساسی هستند.

قانون مجازات اسلامی ایران در باب هفتم کتاب حدود، مطابق ماده 183 محاربه را اینگونه تعریف می کند: هرکس که برای ایجاد رعب و هراس و سلب آزادی و امنیت مردم دست به اسلحه ببرد، محارب و مفسد فی الارض می باشد. همچنین در ماده 185، سارق مسلح و قطاع الطریق را به دو دلیل محارب می داند؛ یکی سلب امنیت با اسلحه و دیگری ایجاد رعب و وحشت.

اگرچه قانون‌گذار در نص قانون مستقیما از کلمه‌ی بغی استفاده نکرده، اما با دقت و ریزبینی در ارتباط مفاهیم محاربه و بغی، در مواد 186 تا 188 قانون مجازات اسلامی هرگروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کنند یا در طرح براندازی حکومت اسلامی اسلحه و مواد منفجره تهیه کنند یا فردی که در طرح براندازی حکومت اسلامی خود را نامزد یکی از پست‌های حساس کند، محارب و مفسد فی الارض است.

جالب اینجاست که در ذیل ماده‌ی 186 به نحو اخص به مفهوم بغی اشاره شده است: «تمام اعضا وهواداران آن که موضوع آن گروه یاجمعیت یا سازمان را می دانند و به نحوی در پیشبرد آن فعالیت و تلاش موثر دارند محاربند، اگرچه در شاخه نظامی فعالیت نداشته باشند.»

در عین حال، با وجود مستندات قویم فقهی و حقوقی در مورد برخورد قاطعانه با باغیان و محاربین در یک سطح، مصادیق این انحراف و جرم خانمان سوز که شیرازه‌ی جامعه‌ی اسلامی را به چالش می کشد و طمع دشمنان حکومت اسلامی را بر می انگیزد، بدون هیچ اغماض در زمره‌ی باغی و محارب محسوب شده و به نحو مقتضی باید محاکمه شده و مورد اصدار حکم قرار گیرند.

حرکت جماعتی در تهران در روزهای پس از انتخابات و مناسبت‌هایی مانند 13 آبان و روز عاشورا و نماز جمعه‌ی معروف تیرماه که در طی آن بانک‌ها و خودروها را به آتش می کشیدند و خصوصا به مراکزی مانند پایگاه بسیج و خودروها حمله می کردند و به اذعان شاهدان، سلاح سرد و بعضا گرم در این میان مشاهده می شد، حداقل از مصادیق بارز ذیل ماده 186قانون مجازات اسلامی است و قضات محترم دادگاه انقلاب می توانستند همه دستگیر شدگان را مستند به این ماده و باچشم پوشی از اصل تفسیر مضیق قوانین جزایی به محاربه محکوم کنند.

اما این وسعت نظر و پیامبرصفتی رهبرانقلاب که خط مشی نظام در برخورد با طایفه‌ی باغی را صبر و روشنگری ترسیم کردند و پس از گذشت 20 ماه از این ظلم بزرگ، هنوز در جهت رویش ریزش ها و نهی از منکر و هشدار به سران فتنه گام بر می دارند، حاکی از برخورد رحیمانه و با اغماض انقلاب نسبت به این گروه است. گروهی که اگر بنابود تصمیمات قاطعانه بر تدبیر ولی زمان پیشی گیرد، اکنون موجودیت و مجالی برای اتهام به انقلاب و برنامه ریزی برای آینده ی سیاسی خود نداشتند.

از سوی دیگر، مرور مواضع قبل و بعد از انتخابات این دو سر فتنه داخلی نسبت به سیاست نظام در حمایت از ملت‌های مظلوم فلسطین و لبنان و جسارت تاریخی آنان در روز قدس سال 88 که شعار نه غزه نه لبنان سر دادند و تایید رسمی این شعار با موضع‌گیری موسوی که گفت: "خوب‌تر از نتایجی که در روز قدس به دست آوردیم، هنوز وجود ندارد"و "روز قدس امسال نشان داد این شبکه همچون نوزادی که به راه افتاده باشد، با سرعتی باورنکردنی در حال رشد است؛ به زودی سخن گفتن را هم آغاز می‌کند و به زودی بالغ می‌شود و همگان را به تحسین و احترام نسبت به خود وا می‌دارد"، به خوبی روشن می سازد که این دو فتنه گر اساساً به مقوله‌ی دفاع از مبارزین علیه استبداد و استعمار به عنوان ابزار تحقق نفسانیات خود نگاه می کنند و باز هم به دنبال بهره برداری سیاسی از خیزش عظیم ملت مصر و تونس علیه حاکمان مستبد و وابسته هستند. این در حالی است که اساس قیام‌های کشور های عربی، نفی وابستگی حاکمان و تحقق استقلال ملی کشورشان است.

درخواست مجوز برای راهپیمایی مردمی! آن هم توسط دو عنصری که در هر جمع مردمی که حاضر می شوند، با قدرت اسلحه‌ی محافظان از خشم مردم فرار می کنند و در زندان قهر مردم محبوسند، مضحک است. این دو بازی خورده‌ی دنیاطلب باید بدانند خیزش مردمی و جنبش اجتماعی به زور بیانیه و درخواست مجوز وارد محاجه با حاکمیت نمی شود، بلکه اگر جریانی نه زاییده‌ی تبلیغات رسانه های استکباری و توهم چند عنصر بازی خورده‌ی سیاسی که ریشه در بدنه مردم داشته باشد، مانند ایام انقلاب و حرکت‌های عظیم مردم مصر و تونس و نماز جمعه‌ی 15 بهمن 89 و 29 خرداد 88 در سرما و گرما و در برابر گلوله و... به خیابان می آید و آرمان خود را محقق می کند، همان‌طور که مردم در نهم دیماه به خیابان‌ها آمدند و نسخه آشوب را به هم پیچیدند.
منبع: رجا نیوز

یک بیسواد
رمز عبور

رمز عبور

تقدیم به مردم ایران، مردمی که بزرگترین رویش انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی هستند. آنانی که در تاسوعا و عاشورای 1357، 12 بهمن 1357، 25 خرداد 1360، سوم خرداد 1361، روز قدس 1364، نیمه خرداد 1368، 23 تیر 1378، 3 تیر 1384، 22 خرداد 1388، 9 دی 1388 و 22 بهمن 1388 و در تمام روزها و ساعات 30 سال انقلاب بخصوص هشت سال جهاد و دفاع مقدس نشان دادند «ملت ایران و توده‌های میلیونی آن از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین(ع) بهتر هستند و «اسلام و انقلاب اسلامی افتخار می‌کند که چنین فرزندانی تربیت نموده و ما همه مفتخریم که در چنین عصری و در پیشگاه چنین ملتی می‌باشیم.»

 1- مردمی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی‌(ره) را در 22 بهمن 1357 به پیروزی رساندند، آنچنان قدرتمند بودند که اغلب نخبگان سیاسی و فرهنگی را مرعوب و همراه خود ساختند. این نخبگان و گروه‌های سیاسی که هیچ‌یک به صورت مستقیم در پیروزی انقلاب نقشی نداشتند، از خلأ عدم وجود نیروهای باتجربه انقلابی استفاده کردند و توانستند مناصب کلیدی دولتی و از آن مهمتر سررشته‌های اجتماعی و تبلیغاتی را از آن خود کنند. مهدی بازرگان که بدون توجه به روابط حزبی‌اش به نخست‌وزیری برگزیده شده بود، تمامی نخبگان ملی‌گرا که انقلاب اسلامی را قبول نداشتند و شش ماه قبل از آن به دنبال شعار «سلطنت نه حکومت» بودند، به هیأت دولت دعوت کرد. کریم سنجابی، دبیرکل جبهه ملی چند روزی وزیر خارجه شد، حسن نزیه به شرکت ملی نفت رفت، ناصر میناچی وزیر ارشاد ملی، داریوش فروهر وزیر کار و احمد صدر حاج سیدجوادی وزیر دادگستری شدند و از همه جالب‌تر امیرانتظام بهایی‌زاده سخنگوی دولت موقت انقلاب شد!
چند سال قبل از پیروزی انقلاب، مسعود رجوی و موسی خیابانی با پشتوانه سرویس‌های جاسوسی شرقی و غربی توانسته بودند چندی پس از آزادی از زندان، یک تشکیلات جذاب برای نوجوانان و نخبگان به‌وجود آورند. تبلیغات گسترده و استفاده از تصاویر شهدای ابتدایی این سازمان مانند حنیف‌نژاد، شعارهای روشنفکرانه و انقلابی و سوابق گسترده رهبران سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در زندان‌های رژیم پهلوی، ابزارهای یاران مسعود رجوی برای جذابیت سازمان بود.
2- هنوز چند ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که برخی نخبگان نتوانستند خود را با رفتارها و اندیشه‌های امام و مردم تطبیق دهند، لذا ریزش‌هایی در میان برخی افراد صورت گرفت. سعادتی مرد شماره دو سازمان منافقین، چند روز پس از تأسیس سپاه پاسداران، در هنگام ملاقات و تحویل اسناد سری ساواک به مأموران سازمان جاسوسی شوروی بازداشت شد. جنجال‌های فراوان هم سبب نشد تا از این جرم بزرگ چشم پوشیده شود.

آیت‌الله طالقانی (که نفر دوم نهضت مردمی به حساب می‌آمد) برخی فرزندانش به اتهام ارتباط با پیکار بازداشت شدند و آیت‌الله در اعتراض به این مسئله تهران را ترک کرد. در تبریز آیت‌الله شریعتمداری، حزبی بزرگ و فراگیر با عنوان دهن پرکن «خلق مسلمان» تأسیس کرده بود و چند ماه شهر تبریز را به تشنج کشانده بود. امام، آیت‌الله مدنی را به تبریز فرستاد و پس از پیغام و پسغام‌های فراوان حزب منحل شد. در خوزستان خلق عرب با کمک صدام بسیاری از جوانان و شیوخ را جذب خود کرد. در بلوچستان و گنبد نیز داستان همان بود. اما در کردستان یک روز پس از پیروزی انقلاب، حزب‌های کومله و دموکرات به پادگان‌های ارتش حمله کردند و از کرمانشاه تا ارومیه را نا‌امن ساختند. چریک‌های فدایی خلق که در دانشگاه تهران ستاد‌های عملیاتی‌شان را برپا کرده بودند، حضوری گسترده در مقابل نیروهای انقلاب داشتند. آنها در کردستان با پاسداران مردمی و جهاد سازندگی می‌جنگیدند و در خیابان‌های تهران تبلیغات می‌کردند و کمک جمع می‌کردند. نرمش دولت موقت و هیأت حسن‌نیت سبب می‌شد تا روز به روز پیکرهای شهدای بیشتری از پاسداران انقلاب به شهرها بازگردد.
دستور امام به ارتش و قوای مسلح برای ختم غائله کردستان نیز انتقاد برخی نخبگان تهران‌نشین را به دنبال داشت. در این میان گروهک منحرف فرقان مشغول کار بود و قرنی، مطهری، مفتح، عراقی و قاضی طباطبایی از سرمایه‌های انقلاب اسلامی را به شهادت رساندند.

 3- در اولین سال پیروزی انقلاب استفاده گروهک‌ها در گستردگی رسانه‌ها سبب شده بود تا بسیاری از شخصیت‌های انقلابی مورد هجوم این رسانه‌ها قرار گیرند.

 سپهبد قرنی، اولین رئیس ستاد مشترک ارتش در انقلاب اسلامی چند روز پیش از ترور، از جانب رسانه‌های مارکسیستی و چپی مورد هجوم قرار گرفته بود. تصویر مصطفی چمران نیز در حالی به روی جلد مجله تهران مصور به مدیریت مسعود بهنود آمد که در چشمانش تصاویر تانک دیده می‌شد. برخی شخصیت‌ها که از روز اول به دنبال سهمشان بودند نیز در این میان بیکار ننشستند. شیخ علی تهرانی پس از انتصاب آیت‌الله خامنه‌ای به امامت جمعه تهران، شعله‌های حسادتش را نتوانست پنهان کند و در بیانیه‌ای خود را مستحق دانست.

 شهید حسن آیت نیز پس از انتشار متن پیاده شده نواری از سوی ابوالحسن بنی‌صدر، مورد شدیدترین حملات قرار گرفت و شعار «آیت کودتاچی اعدام باید گردد» در میتینگ‌های طرفداران بنی‌صدر و سازمان منافقین شنیده می‌شد. همه می‌دانستند که دلیل حمله به آیت، نه «نوار آیت» بلکه نقش او در تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی است.
اما داستان شهید آیت‌الله محمدحسین بهشتی چیز دیگری بود. از همان روزهای اول پیروزی، نقش‌آفرینی شهید بهشتی در اداره شورای انقلاب و مجلس خبرگان قانون اساسی و اطمینان امام خمینی به او، امواج تهمت‌ها و دروغ‌ها را به سمت بهشتی کشاند. چند روز پس از تسخیر سفارت امریکا در تهران، از سوی مخالفین بهشتی، در لانه جاسوسی شایعه‌ای منتشر شد که او نیز با سفارت امریکا ارتباط داشته است. در میان این شایعات، دیدار با ژنرال هایزر برای کودتا، از همه پررنگ‌تر بود. تعلل موسوی خوئینی‌ها پدر معنوی دانشجویان تسخیر کننده در رد یا تأیید شایعات نیز مسئله‌ای نبود که بتوان از آن چشم پوشید.

 دیری نپایید که موج شایعات و تبلیغات علیه شهید بهشتی به مسائل شخصی مانند دارایی و یا خانواده‌اش کشیده شد. اما نخبگان در دفاع از شهید بهشتی کم آوردند. در لانه جاسوسی شرکت دانشجویان در جلسات حزب جمهوری اسلامی جرم شد. دفتر تحکیم وحدت که نماینده دانشجویان مسلمان بود، به محلی برای تجمع مخالفین بهشتی تبدیل شده بود. کار به جایی رسید که زمانی که انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت با محوریت احمدی‌نژاد، محصولی و ثمره هاشمی، شهید بهشتی را برای سخنرانی به سالن ورزش دانشگاه دعوت کردند، با توبیخ تشکیلاتی عباس عبدی و آغاجری روبه‌رو شدند و یا غلامحسین الهام که عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود، به دلیل حمایت از شهید بهشتی و شرکت در کلاس‌های او در یک اقدام تشکیلاتی محکوم به تعزیر شد و چندین ضربه شلاق را نوش‌جان کرد!
اما مشکل فقط از جوانترها نبود. بسیاری از بزرگان مبارزه نیز حتی ائتلاف حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز را برنتابیدند و علیه آن بیانیه صادر کردند. در نزدیکی امام خمینی نیز فتنه‌گران مشغول به کار بودند. سید‌حسین خمینی از شهری به شهر دیگر به نفع بنی‌صدر سخنرانی می‌کرد و ترجیع‌بند سخنانش حمله به بهشتی بود. حسن لاهوتی نیز تا جایی پیش رفت که در محل سخنرانی‌اش، میلیشیای منافقین به صورت دسته‌جمعی تصاویر بهشتی را به آتش کشیدند. روز 14 اسفند 58 فریادهای «مرگ بر بهشتی» از دانشگاه تهران به گوش می‌رسید و به جز چندصد نفر از حزب‌الله تهران کسی لب به اعتراض نگشود!

4- شهادت مرتضی مطهری، ایدئولوگ انقلاب اسلامی سبب شده بود تا حساسیت‌ها در سال اول انقلاب نسبت به انحرافات کم شود. بنی‌صدر توانسته بود با رایزنی‌های فراوان طیفی وسیع از طاهری امام جمعه اصفهان، جامعه روحانیت مبارز تا اعضای تشکیلات سازمان منافقین که با حذف مسعود رجوی به صورت نانوشته به بنی‌صدر رأی دادند را گردهم بیاورد. شعارهای جذاب تبلیغاتی بنی‌صدر وقتی با اشتباه استراتژیک حزب جمهوری اسلامی که جلال‌الدین فارسی را کاندیدا کرده بود، جمع شد، پیروزی 11 میلیونی پسر «ملای همدانی» را در پی داشت.

 در روز تنفیذ، امام فقط با یک جمله بنی‌صدر را نصیحت کرد که احوالش پیش از ریاست با بعد از آن متفاوت نباشد. چند روز بعد از تنفیذ، اعضای روحانی شورای انقلاب، بنی‌صدر را به ریاست شورا برگزیدند. روند همکاری با بنی‌صدر ادامه داشت و روز 2 اردیبهشت 59، که بعدها روز انقلاب فرهنگی نام گرفت، بنی‌صدر در رأس هیأتی از شورای انقلاب که شهید بهشتی را نیز دربر می‌گرفت، به دانشگاه تهران رفت و اعلام کرد که تا اسلامی شدن کامل، دانشگاه‌ها تعطیل خواهد بود! یک ماه بعد با آغاز به کار مجلس مشخص شد که چارچوب شکلی قانون اساسی جمهوری اسلامی که مشابهت فراوانی با قانون اساسی فرانسه داشت، کار دست بنی‌صدر داده است! در قانون اساسی فرانسه، رئیس جمهور حق دارد پس از انتخاب، درخواست انحلال پارلمان را بنماید و سابقه تاریخی نشان داده که در انتخابات جدید که بلافاصله برگزار می‌شود، حزب رئیس جمهور پیروز خواهد بود. اما در ایران در انتخابات مجلس اول که بلافاصله پس از انتخاب بنی‌صدر به ریاست جمهوری برگزار شد، حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز در ائتلافی بزرگ توانستند اکثریت کرسی‌ها را از آن خود کنند و بنی‌صدر و حزبش که نام «دفتر همکاری مردم با رئیس جمهور» را یدک می‌کشید، بیش از 5-4 کرسی در پارلمان اول جمهوری اسلامی به‌دست نیاورد. همین مسئله سبب شد که از همان روز اول بنی‌صدر عطای کاندیداهای مورد علاقه‌اش برای نخست‌وزیری را به لقایش ببخشد و علیرضا نوبری، سلامتیان، غضنفرپور و رضا صدر، شانسی برای ریاست هیأت وزرا را نداشته باشند. بازی با نام «سید‌احمد خمینی» نیز نتیجه‌ای برای بنی‌صدر به همراه نداشت و او حتی نتوانست میرسلیم را که از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود، به مجلس اول بقبولاند. لجاجت بنی‌صدر سبب شد تا اهالی مجلس نیز بر سر سخت‌ترین و محکم‌ترین گزینه یعنی محمدعلی رجایی پافشاری کنند و رأی‌شان را به کرسی بنشانند.
برگزیده شدن محمدعلی رجایی به نخست‌وزیری، سبب کوتاه شدن دست او از امور اجرایی کشور بود و این مسئله‌ای نبود که برای بنی‌صدر قابل تحمل باشد. با شروع جنگ تحمیلی در مرزهای جنوبی و غربی کشور، بنی‌صدر به عنوان فرمانده کل قوا به دزفول و اهواز رفت، اما نظریه «زمین دادن و زمان خریدن» او نتیجه‌ای جز خواری و ذلت نداشت. خرمشهر پس از 35 روز مقاومت دلیرانه و بدون امکانات سقوط کرد و فرمانده کل قوا (بنی‌صدر) در سنگرهای بتونی ستون کارنامه رئیس جمهور را به روز می‌کرد. روزهایی که بنی‌صدر به تهران می‌آمد نیز پرالتهاب می‌شد. 17 شهریور، روز عاشورای 59، 22 بهمن سلسله سخنرانی‌های بنی‌صدر بود که در آن به تمام مقامات کشور توهین می‌شد و جماعت، سوت و کف می‌زدند، شعارهای مرگ بر بهشتی و مرگ بر حزب چماق به دست و نصر من الله و فتح قریب مرگ بر این حزبک مردم‌فریب، درود بر مصدق، سلام بر بنی‌صدر و... پای ثابت میتینگ‌های بنی‌صدر بود که از مناسبت‌های انقلابی و مذهبی سوء‌استفاده می‌کرد.
امام‌خمینی(ره) رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی اما با او مدارا می‌کرد، این صبر و طمأنینه امام‌خمینی تا آنجا پیش رفت که شهید بهشتی در نامه‌ای خصوصی به امام به تبیین شرایط و جریان‌شناسی خط امام و خط بنی‌صدر پرداخت و به صورت محترمانه از حمایت‌هایی که از بنی‌صدر می‌شد، گلایه کرد. اما امام‌ نمی‌خواست که اولین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران بد عاقبت شود. رهبر کبیر انقلاب اسلامی می‌دانست که حذف بنی‌صدر تبعات سنگینی برای انقلاب اسلامی دارد و بسیاری از نخبگان حامی او ریزش پیدا خواهند کرد پس تا آخرین دقایق کوشید تا او را هدایت کند اما بنی‌صدر دچار چند مشکل عمده شده بود: اول این‌که او به ولایت فقیه به عنوان فصل‌الخطاب و مظهر وحدت ملی بی‌اعتقاد بود. دستور امام برای سکوت تا پایان جنگ از سوی بنی‌صدر نادیده و توصیه‌های رهبری برای اتحاد نشنیده گرفته شد. دومین ایراد بنی‌صدر، عدم تمکین به قانون بود. او می‌خواست با سخنرانی و بیانیه و با استفاده از تشکیلات شخصی‌اش یعنی دفتر همکاری مردم با رئیس‌جمهور و تشکیلات سازمان منافقین و با استفاده از یک اقلیت حراف در دولت، مجلس و قوه قضائیه را در اختیار خود بگیرد و جالب آنجا بود که شعار ابوالحسن بنی‌صدر دعوت همگان به کلیت قانون اساسی بود.

مشکل سوم بنی‌صدر اطرافیان ناسالم و البته «کوتوله» او بودند. رضا تقوی رئیس دفتر بنی‌صدر از دیپلمات‌های زمان پهلوی بود. حسین نواب، سودابه سدیفی، غضنفرپور، سلامتیان، مصطفی انتظاریون، ذوالفقاری، منوچهر مسعودی و ... که هر یک وظیفه‌ای در دفتر بنی‌صدر به عهده داشتند حتی یک سیلی نیز برای انقلاب نخورده بودند و روز و شبشان با توطئه برای قبضه کامل قدرت توسط بنی‌صدر می‌گذشت. آنها تا روز آخر فقط بر طبل نفرت‌انگیزی کوبیدند و حتی وقتی بنی‌صدر در جلسه‌ای با حضور رهبر کبیر انقلاب کمی از مواضعش عقب‌نشینی می‌کرد بلافاصله با تشکیل حلقه‌ای مشورتی، او را به موضع قبلی بازمی‌گرداندند.

اما همه این مسائل چیزی نبود که اولین رئیس‌جمهور را از انقلاب بگیرد. بنی‌صدر دچار کیش شخصیت و توهم بود. همایون کاتوزیان، کسی که بنی‌صدر پس از عزل از ریاست جمهوری در خانه او مخفی شده بود، می‌گوید که در دانشگاه تهران و در دوران فوق‌لیسانس یک بار به بنی‌صدر نمره کمی داده شده بود و او گفته بود که وقتی رئیس‌جمهور شد، تلافی خواهد کرد. ابوالحسن بنی‌صدر که از دی 57 تا دی 58، از یک نظریه‌پرداز کم‌مایه اقتصاد که سابقه مبارزاتی‌اش به چند جلسه در جمع دانشجویان ایران مقیم پاریس محدود می‌شد به رئیس‌جمهوری اسلامی ایران و شخصیت دوم کشور تبدیل شده بود، باور کرده بود که شخصیتی فرهمند و دیگرگونه دارد. او از همان روز که در بیمارستان قلب تهران، حکم ریاست جمهوری‌اش تنفیذ شد به نزدیکانش می‌گفت که تا چند ماه دیگر کار امام تمام است و من به عنوان مظهر وحدت ملی نفر اول کشور خواهم شد. در تمام نوشته‌هایش در روزنامه انقلاب اسلامی و همه بیانیه‌هایش و همه سخنرانی‌های عمومی‌اش جا پای این تحلیل که «من محبوب‌ترین شخصیت کشور هستم» دیده می‌شد. در روزهای آخر که در پناه سازمان تروریستی منافقین به سر می‌برد، می‌گفت که مردم منتظر بیانیه من هستند تا به خیابان‌ها بریزند! حتی سران سازمان منافقین بعدها گفتند دلیل انتحار 30 خرداد 60 و راهپیمایی مسلحانه از میدان فلسطین به سمت چهار راه ولی‌عصر و میدان فردوسی تا بهارستان، این تحلیل بنی‌صدر بوده که پس از راهپیمایی و در دست گرفتن کنترل چند خیابان، مردم و ارتش به آنها خواهند پیوست و کافی است چند ساعت بتوانیم خیابان انقلاب را با اسلحه، کوکتل مولوتوف و ... در دست داشته باشیم! در واقع امام می‌خواست بنی‌صدر را از مسیر انقلاب اسلامی طرد نکند اما او، خود اصرار داشت تا حذف شود.

دانلود کامل با فرمت pdfروزنامه ایران

یک بیسواد