مرکزپژوهش

پيوندهاي روزانه
تهران و اغلب شهرستان ها همچنان صحنه جنگ خونین مردم و نیروهای مسلح بود. از غروب روز بیستم، کسی خیابان‌ها را ترک نکرده بود. درحالیکه حملات مردم مسلح به تمام مراکز قدرت رژیم شدیدتر می شد خبر رسید که ستاد ژاندارمری واقع در میدان بیست وچهار اسفند (انقلاب) به دست افراد نیروی هوایی، دریایی و مردم افتاده است. پس از ساعتها زد و خورد، پادگان عشرت آباد به تصرف مردم در آمد و بر اثر حملات مردم به تسلیحات ارتش،کارخانه‌ها و انبارهای اسلحه به دست مردم افتاد. سرانجام درحالی که همه خیابان‌ها شاهد حضور جوانان مسلح بود، در ساعت 30/10 دقیقه صبح، شورای عالی ارتش با شرکت رئیس ستاد، وزیر جنگ واکثر فرماندهان تشکیل جلسه داد و پس از مذاکرات بسیار، طی اعلامیه‌ای بی طرفی ارتش را اعلام کرد:
 «با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت ده و نیم امروز بیست و دوم بهمن سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت، به اتفاق آراء تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج ومرج و خونریزی بیشتر، بی طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگان‌های نظامی دستور داده شد به پادگان‌های خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همواره پشتیبان ملت شریف و نجیب و وطن پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواسته های ملت شریف با تمام قدرت پشتیبانی می نماید.»
این اعلامیه زمانی از رادیو پخش شد که شهر پر بود ازمردم مسلحی که سوار برخودروهای نظامی بودند. همچنین کاخ گلستان، مرکز رادیو ایران و ژاندارمری کل کشور در دست مردم بود. شهربانی کل کشور، دانشکده افسری، دانشکده پلیس و دبیرستان نظام نیز به دست نیروهای مردمی فتح شد. مردم، زندان کمیته [کمیته‌ی مشترک ضدخرابکاری] را که مرکز بازجویی و شکنجه متهمان سیاسی بود، به تصرف درآوردند و زندانیان را آزاد کردند. تا غروب این روز، تمام کلانتری ها، پادگان‌ها، پاسگاه ها و مراکز نظامی به دست مردم افتاد، زندان قصر، زندان جمشیدیه نیز تصرف شد و زندانیان آن‌ها فرار کردند، اما توسط مردم دستگیر شده و به مدرسه رفاه – محل شورای انقلاب – برده شدند. فرمانداری نظامی آخرین اطلاعیه خود را صادر کرد. به موجب این اطلاعیه از نظامیان خواسته شد برای اجرای تصمیم شورای عالی ارتش به پادگان‌های خود برگردند. درحالی که مردم به سوی کاخ نخست وزیری در حرکت بودند، بختیار که پس از فرار نظامیان با تعداد کمی محافظ تنها مانده بود ناهار خود را نیمه تمام رها کرد و از در پشتی ساختمان نخست وزیری گریخت. سپهبد رحیمی (فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی) به دست مردم اسیر شد و سرلشکر ناجی (فرمانده گارد جاویدان) در حوالی میدان فوزیه امام حسین (ع) در جریان زد و خورد به ضرب گلوله ای کشته شد. امیرعباس هویدا نخست وزیر اسبق، نیز خود را به شورای انقلاب تسلیم کرد. رادیو و تلویزیون نظامی به تصرف مردم در آمد. در آخرین لحظه‌ها گوینده رادیو پیامی را که از سوی آیت الله طالقانی رسیده بود، خواند و سپس برنامه قطع شد. در آن پیام ازکارکنان اعتصابی رادیو و تلویزیون خواسته شده بود تا به سرکار خود بازگردند. پس از سکوتی نسبتا طولانی، رادیو دوباره آغاز به کار کرد. صدای گوینده‌ از شدت هیجان می لرزید:
«توجه توجه ... این صدای انقلاب ملت ایران است...»
فریاد شادی از تمام خاک ایران برخاست، آخرین سلسله‌ی پادشاهی ایران، سرانجام سقوط کرد...
روز22بهمن
یک بیسواد
ساعت 10 صبح اسلحه‌خانه‌ی نیروی هوایی به همت مردم و کمک همافران فتح شد.
ساعاتی بعد کلانتری‌های 9، 10، 11، 12، 16، 26 و کلانتری نارمک به دست مردم افتاد.
مردم تانک‌ها و نفربرها را به خیابان‌ها آوردند و به یکدیگر روحیه می‌دهند. فرمانداری نظامی که دست‌پاچه شده‌است، در آخرین اعلامیه‌اش که بارها از رادیو پخش شد، ساعت منع عبور و مرور را چهار و نیم عصر اعلام کرد.
امام خمینی در پاسخ به دستور فرمانداری پیامی به این شرح صادر فرمودند: «اعلامیه‌ امروز حکومت نظامی، خدعه و خلاف شرع است؛ مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند، برادران و خواهران عزیزم، هراسی به خود راه ندهید که به خواست خداوند تعالی، حق پیروز است.»
مردم خیابان‌ها را ترک نکردند.
یک بیسواد
پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. هم‌زمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد «الله‌اکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به درگیری و تیراندازی و ورود گارد شاهنشاهی منجر شد. با بالا گرفتن درگیری، مردم برای کمک به همافران ارتش وارد پادگان شدند اما لوله‌ی مسلسل گارد شاه به سمت مردم چرخید و آن‌ها را هدف گلوله قرار داد. درگیری تا صبح ادامه داشت...
یک بیسواد

 

همه برای امام بودند و امام برای همه و امت همراه امام برای خدا . . .

دهه فجر مبارک


عشق یعنی یک خمینی سادگی / عشق یعنی با علی دلدادگی

عشق یعنی دست تو پرپر شده / عشق یعنی یک علی رهبر شده

عشق یعنی لا فتی الا علی / عشق یعنی رهبرم سید علی


آهن آبدیده را زنگ عوض نمی کند / چهره انقلاب را جنگ عوض نمی کند

به دشمن علی بگو به کوری دو چشمتان / پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی کند


ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم / در ره عشق سزاوارتر از صد مردیم

هر زمان بوی خمینی به سر افتد ما را / دور سید علی خامنه ای میگردیم


گرگها خوب بدانند در این ایل غریب / گر پدر رفت، تفنگ پدری هست هنوز

گرچه نیکان همگی بار سفر بربستند / شیرمردی چو علی خامنه ای هست هنوز

گر امام شهدا نیست کنون در برمان / خلف صالح و مظلوم علی هست هنوز


از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران / اندیشه باور شد، در امتداد باران

بر صخره‏های همّت جوشیده خون غیرت / بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران

و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد / بر پهندشت باور، خالی است جای یاران . . .

دهه فجرمبارک


فجر است و سپیده حلقه بر در زده است / روز آمده، تاج لاله بر سر زده است

با آمدن امام در کشور ما / خورشید حقیقت زافق سر زده است . . .

دهه فجرمبارک


برخیز که فجر انقلاب اسلامی امروز / بیگانه صفت، خانه خراب است امروز

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد / از لطف خدا نقش بر آب است امروز . . .

دهه فجرمبارک


قلب‏ها، کهکشانی از عشق خمینی می‏شود و جامی لبریز از شراب طهور پیروزی . . .

دهه فجرمبارک


فجرآزادی! در شهر پیامبر و در مسجدالحرام، به انتظار تواند،به زادگاه خویش هم سفری کن.

دهه فجرمبارک

یک بیسواد

شهید علی محمودوند در 6 تیر 1343 در تهران به دنیا آمد و اولین بار در سن 16 سالگی در سال 1361 به جبهه رفت و در عملیات رمضان شرکت کرد. کارش را با گردان تخریب لشکر 27 محمد رسول الله (ص) شروع کرد و در عملیات والفجر مقدماتی به همراه گردان حنظله در کانال حنظله مجروح شد و در عملیاتهای خیر و بدر نیز شرکت جست. در والفجر 8 یک پایش را از دست داد. وی در سال 1367 ازدواج کرد.

 
شهید محمود وند در سال 1371 با تکیه بر تجربیات خود از دفاع مقدس گروه تفحص شهدا را تاسس کرد و در نهایت در عصر روز 22 بهمن 1379 در حین تفحص شهدا با سجده خونین بر خاک‌های فکه بوسه زد و به شهادت رسید.
خاطراتی از همسنگران ودوستان شهید
سردار قاسمی گفت شهید محمودوند مردی با بیش از 80 ماه حضور در جبهه، 75 درصد جانبازی و یک پای قطع شده و یک کلیه از دست داده و فرزندی به نام عباس که معلول مادر زاد بود. حاج علی از زندگی دنیا هیچ نداشت جز همسری مهربان و دو فرزند پاک؛ هنوز گرمای جبهه و جنگ فروکش نکرده بود که غم به جا ماندن اجساد دوستانش در مناطق جنگی بر پیکر نحفش سنگینی می‌کرد و تحمل دیدن ذوب شدن تدریجی خانواده شهدا در غم فراغ فرزندانشان را نداشت به همین خاطر حاج علی در حرکتی خودجوش در سال 72 به همراه تعدادی از بچه‌های قدیمی لشکر 27 حضرت رسول (ص) گروه تفحص شهدا را راهاندازی کرد و در منطقه فکه و طلائیه فعالیت خود را شروع کرد.
لطفا ادامه مطلب را مطالعه بفرمائید
یک بیسواد
مشخص نیست که رژیم‌های غربی برای فروش این تانک‌ها به مصر، چقدر هزینه به مردم این کشور تحمیل کرده‌اند اما آنچه روشن است این است که این تانک‌ها نه علیه دشمنان مصر، بلکه در برابر مردم این کشور موضع گرفته‌اند، پس همان بهتر که تخت‌خواب باشند.

به گزارش شبکه ایران، در میان عکس‌های تاثیرگذاری که این روزها از میدان تحریر قاهره در رسانه‌ها منتشر می‌شوند، تانک‌های چیده شده در اطراف این میدان همواره جلب نظر کرده‌اند.
 

تصویر بالا مردی را نشان می‌دهد که چرخ‌های یک تانک را به تخت‌خواب خود بدل کرده تا این تانک نتواند حرکت کند، یا اگر حرکت کرد این مرد مصری باشد که خود را پیش‌مرگ هموطنانش می‌کند.

یک بیسواد

آیت‌الله بهجت می‌گوید: شب قبل از وفات آقای قاضى، کسی خواب دیده بود که تابوتی را می‌برند که رویش نوشته شده بود: «توفی ولی‌الله» (ولی خدا وفات کرد)؛ فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است.

امروز سالروز وفات آیت‌الله میرزا سیدعلی آقا قاضی، از عرفای بزرگ جهان تشیع است.

علامه میرزا علی آقا قاضی از بزرگترین عرفای جهان تشیع و استاد بسیاری از عارفان و سالکان در سال‌های اخیر است.

وی در سیزدهم ذی الحجه سال 1285 هجری قمری در تبریز متولد شد، پدرش سید حسین قاضی، انسانی وارسته و از شاگردان برجسته آیت‌الله میرزا محمد حسن شیرازی بود و از او اجازه اجتهاد داشت.
اجداد آقای قاضی تا چهارده جد، همگی از علمای بزرگ بودند. سید علی آقا قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی آغاز نمود و درس هایی مانند تفسیر، ادبیات فارسی و عربی را در همان سالها فرا گرفت.

وی ادبیات فارسی و عربی را نزد شاعر نامی و دانشمند معروف، میرزا محمد تقی تبریزی معروف به حجت‌الاسلام و متخلص به نیّر آموخت و از وی اشعار زیادی به فارسی و عربی نقل می‌کرد.
او در سن بیست و یک سالگی کتاب «ارشاد» شیخ مفید را تصحیح نمود و در سال 1308 هجری قمری به قصد زیارت امیر مؤمنان علی (ع) همراه با کاروانی به نجف مشرف شد و تا آخر عمر آنجا را موطن اصلی خویش قرار داد.
پس از اقامت در نجف اشرف تحصیلات حوزوی خود را نزد اساتیدی مانند مرحوم فاضل شربیانى، شیخ محمد مامقانی، آخوند خراسانی، شیخ فتح الله شریعت، عارف نخجوانی و ... ادامه داد.

او به دلیل تلاش و پشتکار فراوان، توانست در سن بیست و هفت سالگی به درجه اجتهاد برسد. وی در نجف اشرف، نزد دو عارف معروف، یعنی آیت‌الله شیخ محمد بهاری و آیت‌الله سید احمد کربلایی ـ که از شاگردان آخوند ملاحسینقلی همدانی بودند ـ به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و به همین خاطر، سلسله اساتید عرفانی آیت‌الله قاضی به آخوند ملا حسینقلی همدانی و سپس به حاج سید علی شوشتری و پس از آن به شخصی به نام ملا قلی جولا می‌رسد. آیت‌الله قاضی طی سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را برای شاگردان خود تدریس نمود و شاگردان بسیاری را تربیت کرد، هر چند تنها نام بعضی از آنان شناخته شده است. شاگردانی مانند: آیت‌الله شیخ محمد تقی آملی، علامه طباطبایی، آیت‌الله الهی طباطبایی، آیت‌الله محمد تقی بهجت، آیت‌‌الله سید عبدالکریم کشمیری، آیت الله شهید دستغیب، آیت الله نجابت شیرازی، علامه سید حسن مصطفوی، آیت‌الله علی اکبر مرندی، آیت‌الله سید عباس کاشانی و حاج سید هاشم حداد.
آیت‌الله خسروشاهی از علامه طباطبائی نقل کرده که فرمود: کتاب‌های معقول را خواندم؛ ولی وقتی خدمت سید علی آقا قاضی رسیدم، فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم.

مرحوم قاضی، از مجتهدین بزرگ بود، اما مقید بود که در منزل خود درس بگوید و چند دوره فقه نیز تدریس نمود. وی در رشته های دیگر نظیر ادبیات عرب نیز بسیار مبرز بود. او در ادبیات عرب، 40 هزار لغت از حفظ داشت و شعر عربی را چنان می سرود که شعرای عرب، تشخیص نمی دادند سراینده این شعر، عرب نیست.
در تفسیر قرآن نیز ید طولانی داشت چنانکه علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان می فرماید: این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضى به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر [المیزان]، از مسیر و روش ایشان پیروى می‌کنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین (ع) ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که «فقه‌الحدیث» گویند از ایشان آموخته‌ایم.
مرحوم قاضی در عرفان و تصوف، کتاب فتوحات مکیه ابن عربی را به شاگردان خصوصی خود تدریس می کرد. یکی از شاگردانش نقل می‌کند: بار اولی که ما آیت الله قاضی را دیدیم، خیلی ما را تحویل گرفتند. در اثر این التفات زیاد، من زبانم باز شد و گفتم: «آقا! این وضع اهل معرفت، به خیال است یا به حقیقت؟» ناگهان چشم‌های استاد، درشت شد و گفت: «فرزندم! من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او می‌زنم؛ این پندار و خیال است؟»
حالات عرفانی و کرامات متعددی از وی نقل شده است که به یک نمونه اشاره می‌شود.

مرحوم آیت‌الله سید عباس کاشانی که از آخرین شاگردان آقای قاضی محسوب می شود، جریانی نقل می کند که خود شاهد و ناظر آن بود. وی می گوید: خانم یکی از علمای آن زمان که در فقه و اصول، شاگردان زیادی داشت مریض شد و روز به روز حالش بدتر می شد، تا این که یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند که امروز و فردا است که آن خانم از دنیا برود، آن فقیه، سراسیمه نزد آقای قاضی آمد، آقای قاضی فرمود: خانم چطور است؟ آن عالم، گریه کرد و گفت: آقا دارد از دستم می رود. اگر امروز او بمیرند فردا هم من می میرم. این زن و مرد، سی و هفت سال با هم زندگی می کردند و بچه هم نداشتند و خیلی انیس هم بودند. آقای قاضی یکی از مختصاتش این بود که به صورت کسی نگاه نمی‌کرد، همینطور که سرش پایین بود تند تند دعا می‌خواند و چشم‌هایش نیز بسته بود. بعد دستش را بلند کرده و چشمانش را پاک کرد و گفت: شما بفرمائید منزل، خداوند ایشان را به شما برگرداند. او هم به آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و می‌دانست هر چه بگوید حق است. زمانی که آن عالم به خانه اش بر می‌گردد، می‌بیند خانمش که او را صبح به سمت قبله دراز کرده بودند و هیچ حرفی نمی‌زد، خوب و سر حال است و آن خانم به آقا می‌گوید: از شما ممنونم که پیش آقای قاضی رفتید، من همان موقع از دنیا رفته بودم، چند دقیقه‌ای بود که قالب، تهی کرده بودم، من را تا آسمان چهارم بردند و آن جا صدایی شنیدم که آقای قاضی با احترام، درخواست تمدید حیات ایشان را کرده و همان موقع مرا برگرداندند.

به نظر نگارنده مهمترین ویژگی و کرامت آقای قاضی، این بود که به توحید صحیح حق تعالی، به شکل علمی و عملی معرفت یافت و موحد حقیقی و واقعی شد و هدف دین را در خود پیاده نمود، و به تعبیر دیگر او هم از راه عقل و هم از راه کشف و شهود به توحید قرآنی دست یافت و حقیقت آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست‏) (سوره حدید آیه سوم) را در حد امکان خود، ادراک کرد.

علامه قاضی، به نماز شب بسیار اهمیت می‌داد و در اولین دیدار خود با علامه طباطبایی فرموده بود: ای فرزند اگر دنیا می خواهی نماز شب بخوان و اگر آخرت می خواهی نماز شب بخوان.
بنا به نقل مشهور، آیه الله میرزا علی آقا قاضی، سرانجام در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع الاول سال 1366 هجری قمری در 81 سالگی در نجف اشرف وفات کرد و در وادی السلام دفن گردید.
آیت‌الله بهجت در این باره فرمود: شب قبل از وفات آقای قاضى، کسی خواب دیده بود که تابوتی را می‌برند که رویش نوشته شده بود: «توفی ولی الله» (ولی خدا وفات کرد)؛ فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است.

منابع:
ـ مهر تابان، ص 13 به بعد
ـ گنجینه دانشمندان ج 2 ص 288
ـ دریای عرفان، ص 30
ـ کتاب عطش قسمت مصاحبه با علامه سید عباس کاشانی
ـ اسوه عارفان، شرح حال مرحوم قاضی.

منبع: فارس

یک بیسواد

سید محسن خادمی: دو نفر از سران فتنه طی نامه ای به وزارت کشور به منظور اعلام همبستگی با حرکت‌های مردمی در منطقه به‌ویژه قیام آزادی خواهانه مردم تونس و مصر علیه حکومت استبدادی، درخواست صدور مجوز برای برگزاری راهپیمایی مردمی! کرده اند.

این در حالی است که در طی 20 ماه گذشته، آن‌قدر تناقضات فکری این افراد و عملکرد معارض سابق و لاحق آنها شفاف و عیان شده که دیگر نیاز به بازخوانی پرونده‌ی آلوده، سنگین و غیرقابل دفاع آنها نیست.

در عین حال، این دو فتنه گر همانند گذشته در این نامه نیز به اصل 27 قانون اساسی استناد کرده و خواستار صدور مجوز برای راهپیمایی! شده اند، در حالی که با توجه به اصل 27 قانون اساسی "تشکیل‏ اجتماعات‏ و راه‏ پیمایی‏ ها، بدون‏ حمل‏ سلاح‏، به‏ شرط آن‏ که‏ مخل‏ به‏ مبانی‏ اسلام‏ نباشد آزاد است‏." اما هر عقل سلیمی که آشوب طلبی و دنائت اشراف آشوبگر را در جریان اغتشاشات 88 دیده باشد، به خوبی می داند قیود "بدون حمل سلاح" و "به شرط آنکه مخل مبانی اسلام نباشد" در اصل 27 قانون اساسی، راه سوء استفاده از این اصل برای اتهام ممانعت از تجمعات به نظام اسلامی را بسته است، چرا که بانک‌ها و خودروهای سوخته، منافقین دستگیر شده در خلال آشوب‌ها، جوانان بسیجی جانباز و مصدوم، فحاشی به مبانی نظام و اصل ولایت فقیه و... همه از مصادیق بارز دو شرط اصل 27 قانون اساسی هستند.

قانون مجازات اسلامی ایران در باب هفتم کتاب حدود، مطابق ماده 183 محاربه را اینگونه تعریف می کند: هرکس که برای ایجاد رعب و هراس و سلب آزادی و امنیت مردم دست به اسلحه ببرد، محارب و مفسد فی الارض می باشد. همچنین در ماده 185، سارق مسلح و قطاع الطریق را به دو دلیل محارب می داند؛ یکی سلب امنیت با اسلحه و دیگری ایجاد رعب و وحشت.

اگرچه قانون‌گذار در نص قانون مستقیما از کلمه‌ی بغی استفاده نکرده، اما با دقت و ریزبینی در ارتباط مفاهیم محاربه و بغی، در مواد 186 تا 188 قانون مجازات اسلامی هرگروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کنند یا در طرح براندازی حکومت اسلامی اسلحه و مواد منفجره تهیه کنند یا فردی که در طرح براندازی حکومت اسلامی خود را نامزد یکی از پست‌های حساس کند، محارب و مفسد فی الارض است.

جالب اینجاست که در ذیل ماده‌ی 186 به نحو اخص به مفهوم بغی اشاره شده است: «تمام اعضا وهواداران آن که موضوع آن گروه یاجمعیت یا سازمان را می دانند و به نحوی در پیشبرد آن فعالیت و تلاش موثر دارند محاربند، اگرچه در شاخه نظامی فعالیت نداشته باشند.»

در عین حال، با وجود مستندات قویم فقهی و حقوقی در مورد برخورد قاطعانه با باغیان و محاربین در یک سطح، مصادیق این انحراف و جرم خانمان سوز که شیرازه‌ی جامعه‌ی اسلامی را به چالش می کشد و طمع دشمنان حکومت اسلامی را بر می انگیزد، بدون هیچ اغماض در زمره‌ی باغی و محارب محسوب شده و به نحو مقتضی باید محاکمه شده و مورد اصدار حکم قرار گیرند.

حرکت جماعتی در تهران در روزهای پس از انتخابات و مناسبت‌هایی مانند 13 آبان و روز عاشورا و نماز جمعه‌ی معروف تیرماه که در طی آن بانک‌ها و خودروها را به آتش می کشیدند و خصوصا به مراکزی مانند پایگاه بسیج و خودروها حمله می کردند و به اذعان شاهدان، سلاح سرد و بعضا گرم در این میان مشاهده می شد، حداقل از مصادیق بارز ذیل ماده 186قانون مجازات اسلامی است و قضات محترم دادگاه انقلاب می توانستند همه دستگیر شدگان را مستند به این ماده و باچشم پوشی از اصل تفسیر مضیق قوانین جزایی به محاربه محکوم کنند.

اما این وسعت نظر و پیامبرصفتی رهبرانقلاب که خط مشی نظام در برخورد با طایفه‌ی باغی را صبر و روشنگری ترسیم کردند و پس از گذشت 20 ماه از این ظلم بزرگ، هنوز در جهت رویش ریزش ها و نهی از منکر و هشدار به سران فتنه گام بر می دارند، حاکی از برخورد رحیمانه و با اغماض انقلاب نسبت به این گروه است. گروهی که اگر بنابود تصمیمات قاطعانه بر تدبیر ولی زمان پیشی گیرد، اکنون موجودیت و مجالی برای اتهام به انقلاب و برنامه ریزی برای آینده ی سیاسی خود نداشتند.

از سوی دیگر، مرور مواضع قبل و بعد از انتخابات این دو سر فتنه داخلی نسبت به سیاست نظام در حمایت از ملت‌های مظلوم فلسطین و لبنان و جسارت تاریخی آنان در روز قدس سال 88 که شعار نه غزه نه لبنان سر دادند و تایید رسمی این شعار با موضع‌گیری موسوی که گفت: "خوب‌تر از نتایجی که در روز قدس به دست آوردیم، هنوز وجود ندارد"و "روز قدس امسال نشان داد این شبکه همچون نوزادی که به راه افتاده باشد، با سرعتی باورنکردنی در حال رشد است؛ به زودی سخن گفتن را هم آغاز می‌کند و به زودی بالغ می‌شود و همگان را به تحسین و احترام نسبت به خود وا می‌دارد"، به خوبی روشن می سازد که این دو فتنه گر اساساً به مقوله‌ی دفاع از مبارزین علیه استبداد و استعمار به عنوان ابزار تحقق نفسانیات خود نگاه می کنند و باز هم به دنبال بهره برداری سیاسی از خیزش عظیم ملت مصر و تونس علیه حاکمان مستبد و وابسته هستند. این در حالی است که اساس قیام‌های کشور های عربی، نفی وابستگی حاکمان و تحقق استقلال ملی کشورشان است.

درخواست مجوز برای راهپیمایی مردمی! آن هم توسط دو عنصری که در هر جمع مردمی که حاضر می شوند، با قدرت اسلحه‌ی محافظان از خشم مردم فرار می کنند و در زندان قهر مردم محبوسند، مضحک است. این دو بازی خورده‌ی دنیاطلب باید بدانند خیزش مردمی و جنبش اجتماعی به زور بیانیه و درخواست مجوز وارد محاجه با حاکمیت نمی شود، بلکه اگر جریانی نه زاییده‌ی تبلیغات رسانه های استکباری و توهم چند عنصر بازی خورده‌ی سیاسی که ریشه در بدنه مردم داشته باشد، مانند ایام انقلاب و حرکت‌های عظیم مردم مصر و تونس و نماز جمعه‌ی 15 بهمن 89 و 29 خرداد 88 در سرما و گرما و در برابر گلوله و... به خیابان می آید و آرمان خود را محقق می کند، همان‌طور که مردم در نهم دیماه به خیابان‌ها آمدند و نسخه آشوب را به هم پیچیدند.
منبع: رجا نیوز

یک بیسواد
بختیار دستور تیراندازی به سمت مردم را می‌دهد. در بعضی از نقاط کشور به سمت مردم تیراندازی می‌شود. عده‌ی زیادی از همافران و افراد نیروی هوایی، با لباس‌های نظامی و در میان شادی و حیرت مردم به اقامت‌گاه امام رفتند. امام خمینی در این دیدار، خطاب به همافران فرمودند:
«همان‌طور که گفتید تا حالا در اطاعت طاغوت بودید، حال به قرآن پیوستید. قرآن حافظ شماست. امیدوارم با کمک شما بتوانیم در اینجا حکومت اسلامی را برقرار کنیم.»

یک بیسواد
امام خمینی فرمان داده‌اند نام اشخاصی که به نوعی به کشور و مردم خیانت کرده‌اند افشا شود. با تلاش مردم و متخصصین، فرستنده‌ای سیار در مدرسه‌ی علوی راه‌اندازی می‌شود. اینجا تهران، کانال انقلاب!
یک بیسواد