









سردار قاسم سلیمانی فرمانده وقت لشگر ثارالله معتقد است که سردار شهید احمد کاظمی فاتح واقعی عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر بوده است. در ادامه برخی خاطرات قاسم سلیمانی از احمدکاظمی درباره عملیات بیت المقدس را می خوانید.
فاتح خرمشهرشهید شد
من تصورم این بود که وقتی خبر شهادت حاج احمد گفته شد ، حداقل تیتر همه روزنامه های ما این جمله باشد که : فاتح خرمشهرشهید شد
همان طوری که وقتی بزرگی از ما در ادبیات ، هنر ودر هر چیزی ، از بین ما می رود و فوت می کنـد ما بلا فاصله تیتـر می زنیم برایش که مثلا "پدر علم ریاضی" ایران از دنیا رفت . فکر می کنم حقی که احمد به گردن ملت ایران داشت با حقی که دیگر اندیشمندان مختلفی که مورد تجلیل هستند و به حق هم باید مورد تجلیل باشند، کمتر نباشد و شاید هم در ابعادی بیشتر باشد. یعنی خیلی ها باید خودشان را مدیون شهید کاظمی بدانند.حقیقتا اگر بخواهیم حاج احمد را تشریح بکنیم باید برگردیم به جنگ . از جمله کسانی که غریب بود شهید کاظمی بود، شهید کاظمی محور چند تا فتح بزرگ بود . در جنگ می توانیم بگوئیم که شاه کلید این فتوحات او بود . یکی از برجستگی های شهید کاظمی هم همین بود. یعنی اگر گفته بشود زیرک ترین فرمانده ما در جنگ احمد بود؛ حتما سخنی به گزاف گفته نشده و احمد به این معنا زیرک بود که با تدبیر ترین بود.
احمد قابل جایگزین نبود
احمد به نیروی زمینی مقام داد نه نیروی زمینی به احمد. لذا در هر کجا قرار می گرفت او تأثیرات معنوی اش، تأثیرات رفتاری واخلاقی اش بی نظیر بود، ما در تاریخ انسانها کمتر داریم آدم به این خوبی جامع باشد، آدمهای جامع نادرند، اینطوری نیست که ما فکر می کنیم جامعه ما پر از احمد است و کسانی جای این خلأ ها را پر می کنند، نه اینطور نیست، امکان ندارد که این خلأها به سادگی پرشود، طول می کشد در جامعه بشری کسانی مثل احمد متولد شوند. سیصد سال، پانصد سال طول کشید که یک فردی مثل امام خمینی(ره) در جامعه ظهور کرد، به سادگی نمی تواند مثل امام خمینی(ره) متولد شود.
هر پانصد سالی، هر چهارصد سالی و هر دویست سالی جامعه یک چنین انسانی را تحویل می گیرد. اینها چیزهایی نیست که ما فکر کنیم به سادگی قابل بدست آوردن است، قابل جایگزین شدن هستند، نه اینجوری نیست.
نکته دیگر، هرکسی ممکن است تأثیری داشته باشد اما تأثیرات با هم فرق می کند و مشکل این است که ما در زمان حیات آنها قدر این تأثیرات را کمتر می دانیم. یک شخصیتی می آید مثل علامه امینی و الغدیر را می نویسد. مرحوم آقای شیخ عباس قمی می آید مفاتیح الجنان را می نویسد آنها یک تأثیری دارند و یک هدایتی دارند و امام خمینی(ره) که نظام جمهوری اسلامی را تأسیس می کند یک تأثیر دیگردارد. شخصیت شهید کاظمی را هم در این بعد باید مورد جستجو قرار داد. احمد فقط فرمانده لشکر نبود، ما با او نزدیک بیست و هفت سال زندگی کردیم، رشد کردیم. در ظاهر او فرمانده لشکر بود و ما هم فرمانده لشکر بودیم و خیلی از دوستانمان هم که شهید شدند فرمانده لشکر بودند، اما تأثیرات کاملاً متفاوت بود.
تأثیرات شهید کاظمی در جنگ صرفاً تاثیر یک فرمانده لشکر نبود، که مثل ده یا دوازده تا لشکری که در جنگ وجود دشتند او هم سهمی دارد نقشی داشت و آن نقش را ایفا می کرد، اینگونه نبود.اجزاء لشکر مثل یک بناست همه اعضای این بنا در آن تأثیر دارند، اما محور ومبنای اساس این بنا ستونهای این بنا هستند. در جنگ احمد جزء ستونهای این بنا بود، هم در آن ارزشهایی که در جنگ بوجود آمد که من اشاره به آنها می کنم. او نقش یک مربی را داشت.چند نفر در جمع ما بودند، نقش مربی داشتند، نه مربی به معنای مربی نظامی که آموزش نظامی بدهند، نه، مربی جامع تر از این حرفها، و بدون اینها و یا در هرجلسه ای که اینها نبودند نقص بود و وقتی که بعضی هاشون شهید شدند.این نقص تا آخر جنگ باقی ماند و این سه نفر نقش مربی را داشتند، حسن باقری، حسین خرازی واحمد کاظمی.
اگر همه ما می نشستیم در جنگ حرف می زدیم، تصمیم گیری می کردیم، سکوت هر یک از این سه نفر، حتماً امکان تصمیم گیری را مشکل می کرد، حرف آخر را می زدند، اگر مخالفت می کردند با عملیاتی، حتماً یک مسأله و دلیل داشت و اگر اصرار می کردند همینطور بود، ما در 10 عملیات بزرگ جنگ، یعنی عملیات ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، بدر، خیبر، والفجر 10، کربلای 5، والفجر 8 در هر ده عملیات بزرگ جنگ، شش عملیات ناجی تصور محورش احمد بود. درثامن الائمه(ع) ایستاد تا دشمن آبادان را نگرفت، برای شکست محاصره آبادان، احمد و حسین دو محور اصلی واساسی بودند.
در عملیات بیت المقدس در شب نوزدهم یا هیجدهم وقتی همه خسته شده بودیم همه وسواس داشتند که عملیات برای دو هفته به تأخیر بیفتد، آنجا حسن باقری صحبت کرد،گفت ما به مردم قول داده ایم. گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می توانیم برگردیم همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت المقدس را شروع کرده بودیم دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر در مقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای احمد و حسین بودند. در عملیات خیبر همه دستاوردها منحصر به آن چیزی شدکه احمد مهیا کرد یعنی جزایر.در بدر مثل یک شهاب، جبهه را شکافت رفت داخل. من یادم نمی رود وقتی آخر شب مهدی باکری شهید شده بود همه رزمندگان جبهه را تخلیه کرده و عقب نشینی کرده بودند، فقط ده نفر مانده بودند که اصرار می کردند با التماس احمد را از منطقه بدر خارج کنند، نمی آمد. می گفت: چرا جنگ ما اینطور شد؟ به اینصورت در آمد؟شخصیتی مثل احمد کاظمی، تأثیرات یک فرمانده لشکر که فقط خرمشهر را آزاد کرد، نبود، پرورش چنین فضایی بود که امروز 17 سال از جنگ می گذرد اما هر روز این نام، نام بسیجی فرهنگ جنگ و توجه به آن در جامعه ما ضروری تر به چشم می خورد و احساس می شود.این نقش احمد بود، نقش حسین بود نقش حسن باقری بود، نقش مهدی زین الدین بود، نقش شهید علی رضائیان بود و دهها فرمانده ای که شهید شدند و اینها محور های اصلی اش بودند.
خرمشهر مرهون رشادت شهید کاظمی
درعملیات «بیتالمقدس» و آزادی خرمشهر لشکر ایشان در مرحله نخست عملیات و در مرحله آخر آن، توانست نقش فوقالعادهای ایفا کند به گونهای که در روزهای پایانی درگیری «بیتالمقدس» که نیروهای ایرانی، توان کافی برای آزادی خرمشهر نداشتند و تقاضای چند هفته بازسازی را از فرماندهی کردند، در شب نوزدهم یا هیجدهم وقتی همه خسته شده بودیم ، همه وسواس داشتند که عملیات برای دو هفته به تاخیر بیفتد، آنجا حسن باقری صحبت کرد،گفت ما به مردم قول دادهایم. گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور میتوانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیتالمقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و شهر را آزاد کردند ، با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند.و اینگونه بود که در همه عملیاتها تا پایان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقی داشت؛ وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت کاظمی است.
مکالمه بی سیم سرداران شهید خرازی و احمد کاظمی با سردار رشید در لحظه آزادی خرمشهر
حسین حسین رشید : حسین جان ببین ، ببین ، شما الان داخل خود شهرید؟
رشید رشید حسین : چی ؟ کی؟ پیام شما مفهوم نیست رشید جان دوباره بگید؟
حسین جان : شما شمارو میگم خودتون ، کجائید الان داخل شهرید؟
رشید رشید حسین : ببین رشید جان ما داریم می ریم جلوشما با احمد کاظمی هماهنگ کنید مفهومه ؟ ما تو شهر نیستیم مفهومه؟
احمد احمد رشید:احمد ببین الان حسین منتظر هماهنگی شماست تا کارشونو شروع کنند و عملیاتو با هماهنگی اجرا کنید شما کجائیدالان؟
رشید رشید احمد : آقا جان ، ما داخل خود شهریم ، واینا که تو شهرن اومدن پناهنده شدن مفهوم شد!!!
احمد احمد رشید: احمد جان قطع و وصل می شه ! دوباره بگو؟ چی گفتی؟
رشید رشید احمد : رشید با اون یکی دستگاه صحبت کن مفهوم شد؟
باشه احمد همین الان... همی الان.
رشید رشید احمد : آقا ما تو شهریم بهش بگو ، به محسن بگو ما تو شهریم ، ما تو شهریم و پنج شش هزارنفرم اومدن پناهنده شدن ما تو شهریم ما داریم اونارو تخلیه می کنیم ما تو شهریم و تمام نیروهامون تو خود شهرن !!!
رشید رشید احمد : رشید جان مفهوم شد؟
احمد احمد رشید: قابل فهم نبود ! شما کجائید احمد ؟!! ببین اگه یه پستی در مسیر راه صدای شمارو رله کنه من صداتونو متوجه می شم و به محسن پیامتونو می گم ، به محسن پیامتونو می گم ...
رشید رشید احمد: رشید جان می گم من تو شهرم و همه نیروها تو شهر اومدن اسیر و پناهنده شدن مفهوم شد؟
احمد جان ! بله بله من فهمیدم چی گفتید می گید من تو شهرم و کلیه نیروها پناهنده شدن !! ببین برادر احمد مراعاتم کنید چوبی ، چیزی نخوریدا .
رشید رشید: بابا نترس ، نترس الان بیش از شش هزار نفربه ما پناهنده شدن بیش ازشش هزار نفر مفهوم شد رشید جان ؟
احمد جان : چقد ؟ نفهمیدم دوباره بگو چند هزار نفر؟
رشید: بابا گفتم بیش از شش هزار نفر شش هزار نفر مفهوم شد؟ ودارن هی زیاد می شن. مفهوم شد؟
احمد احمد رشید : بیش از شش هزار نفر؟ بله ؟ خدا اجرت بده مفهوم شد بله فهمیدم .
رشید رشید احمد : رشید جان بله بله تو شهر خرمشهر تا چند لحظه پیش تظاهرات بود ، تظاهرات بود،وکلیه اسرا یا حسین می گفتند والله اکبر و تسلیم می شدن. خوب مفهوم شد؟
احمد جان : این یه قسمت حرفت نا مفهوم بود دوباره تکرار کن ؟
رشید رشید احمد: می گم تو شهر خرمشهر تا چند لحظه پیش تظاهرات بود وکلیه اسرای عراقی الله اکبر و یا حسین می گفتنو تسلیم می شدن.
احمد احمد رشید: بله بله ، مام اینجا فهمیدیم تشکر آقا الله اکبر،الله اکبر، الله اکبر همه چیو فهمیدیم.
رشید رشید احمد : رشید جان خداوند خرمشهر و آزادش کرد. آزادش کرد....
احمد پیام توکاملا دریافت شد به امید پیروزی واقعی بر استکبار جهانی.
شما میبایست ابتدا کد بالا را ویرایش کنید یعنی به جای بعضی از عبارات کد بالا عباراتی که گفته خواهد شد را وارد کنید و بعد از اتمام ویرایش تمام کد را در وبلاگ خود ( در جایی مانند کدهای اختصاصی کاربر در بخش تنظیمات وبلاگ و یا در جایی مناسب از بخش ویرایش قالب) وارد نمایید .
البته بهتر است که قبل از هر کاری کد بالا را در یک محیط بزرگتر کپی کرده تا تسلط بیشتر روی آن داشته باشید و سپس آنرا ویرایش کرده و در وبلاگتان وارد کنید(از آنجا که اگر من کد را به گونه ای دیگر در اختیار شما قرار میدادم محتوای کد تغییر پیدا میکرد من مجبور شدم این کد را به صورت بالا به شما ارایه کنم) همچنین دقت کنید که بعضی از عبارتها دو بار از شما خواسته شده که جایگزین کنید و هر دوبار هم باید شبیه هم باشند ابتدا به جای "آدرس عکس" در دو جا در کد بالا آدرس اینترنتی مربوط به تصویر لوگوی خود ( مانند : http://www.yoursite.com/logo.gif ) را وارد نمایید و به جای عبارت "متن جایگزین" در دو جا عبارتی مانند عنوان وبلاگتان(مثلا: مرجع وبلاگ نویسان) را وارد نمایید که این عبارت با قرار گرفتن نشانگر ماوس بر روی لوگو به صورت baloon tip نمایش داده خواهد شد و نیز اگر به هر دلیلی تصویر به نمایش در نیاید یا لود نشود این عبارت جایگزین تصویر خواهد شد . و به جای عبارت "آدرس سایت شما" آدرس اینترنتی وبلاگ خود مانند (http://naghshejahanco.blogfa.com) را وارد نمایید. بقیه ی عبارات را بدون تغییر باقی بگزارید و نیز بهتر است لوگوی شما 120 پیکسل عرض و 90 پیکسل ارتفاع داشته باشد که این یک اندازه ی استاندارد برای لوگو میباشد
با آرزوی موفقیت برای شما
بچه ها بهش میگفتن "سید"
البته سید نبودا چون خیلی دوستش داشتن بهش میگفتن سید
بعداز عملیات بود وما رفته بودیم پاکسازی همینطور که داشتیم میگشتیم به یه تانک عراقی برخورد کردیم رفتم توش دیدم یه چندتا گلوله خیلی قشنگ تو تانک بود یکیش رو برداشتم ببینم وزنش چقدره یه دفعه یاد ورزش باستانی افتادم با خودم گفتم برا وزنه زدن بد نیستا ....
خلاصه یه ورزش حسابی کردم بعد یه دفعه با خودم گفتم این گلوله ها انگار یه جوری مشکوک میزنه با بیسیم خبر دادم که چندتا گلوله پیدا کردم ومشخصاتش رو هم دادم .قدش اینقدر...وزنش حدودا اینقدر ...
وقتی شنیدم از اونطرف دارن میگن کسی به گلوله ها نزدیک نشه خندیدم یکی از بچه ها گفت سید مگه اینا چیه گفتم گلوله ی شیمیایی بعد بچه ها گفتن چرا داری میخندی گفتم اگه میدونستم چیه که باهاش ورزش نمیکردم
بعد دیدم چندتا با لباس مخصوص اومدن وگلوله ها رو بردن از من پرسیدن کسی به گلوله ها دسد زده یانه گفتم پس چجوری باید وزنش رو میفهمیدم
از دوستاش یه خبری گرفتم میگفتن همون دست زدن به گلوله ها باعث شده رو پوستش تأثیر بزاره .
جدول انواع جنگ افزارهای پرتاب کننده مهمات شیمیایی و برد تقریبی آنها
نوع سلاح برد برحسب کیلومتر مقدار عامل شیمیایی بر حسب کیلوگرم
( بطور مثال خمپاره 10-5 3-2 یعنی : برد 5 تا 10 کیلومتر و وزن مواد شیمیایی 2 تا 3 کیلوگرم)
خمپاره 10-5 3-2
توپ هویتزر 40-10 7-1
راکت های چند پرتابه 30-10 20-2
موشک های کوتا ه برد 60-50 200
موشک های زمین به زمین 13-120 750-250
بمب - 150-50
مخازن پاشنده - 600-300
همچنین وسایل پرتاب جنگ افزاهای شیمیایی آمریکا و شوروی سابق به عنوان بزرگترین ابر قدرت های نظامی در جداول زیر آورده شده است. تعمیم و یا احتمال وجود برخی از این جنگ افزارها در کشور های هم پیمان یا طرفدار هر یک از دو قطب نظامی بزرگ دنیا امری دور از ذهن نمی باشد.
جداول مذکور به وسیله مولفین مرجع از گزارش شماره7 انیستیتوی جهانی پژوهش صلح استکهلم ( SIPRI ) تهیه گردیده و به طور قطع ادوات و آمار مذکور در حال حاضر متحول گردیده است.
( RaIF TraPP, ChemicaI g BioIogicaI warfare Studies. SIPRI, No.7)
جدول، وسایل پرتاب جنگ افزارهای شیمیایی آمریکا
( به طور مثال : هویتزر 105 م. م، M102 تعداد موجود 40-5 عدد)
وسایل و ادوات پرتاب تعداد
خمپاره انداز 2/4 اینچی، M20 -
هویتزر 105 م. م، M102 40-5
گلوله هویتزر 155 م. م، M114 و M198 و هویتزر خود کششی 50-5
هویتزر 8 اینچی خودکشی M110 -
پرتاب کننده راکت چند گانه 115 م. م، M-91 -
پرتاب کننده راکت 12 گانه 227 م. م 500
توپ 155 م. م M59
موشک های هانست جان 762 م. م 220
موشک زمین به زمین (ATACMS) -
هواپیمای هاری یر AV-8 1000
هواپیمای فانتوم –11 (F-4) 1400
هواپیمای جنگنده (A-6) 1000
بمب افکن F-111 1800
جدول، وسایل پرتاب جنگ افزارهای شیمیایی شوروی سابق
وسایل و ادوات پرتاب تعداد
خمپاره انداز 122 م. م 10-5
خمپاره انداز 240 م. م خود کششی 80-5
هویتزر 122م. م کششی و یا خود کششی 40-5
هویتزر 152 م. م و هویتزر خودکششی، M109 50-5
هویتزر 203 م. م خود کششی -
پرتاب کننده راکت 12 گانه 122 م. م 40
پرتاب کننده راکت 16 گانه خودکششی 22 م. م BM-27 70
پرتاب کننده راکت 36 گانه 122 م. م -
پرتاب کننده راکت 40 گانه خود کششی BM-21 (برد25-150Km ) 130
توپ 130 م. م M46 -
توپ 152 م. م و توپ خود کششی 225 م. م -
موشک فراک 550 م. م با برد km 75 (فراک7 ) 180
موشک زمین به زمین (S-SMSkarp) برد km 500-150 -
موشک زمین به زمین (اسکاد- بی) 360
موشک زمین به زمین (اسپیدر-23 ) -
موشک زمین به زمین (S-S-2ScaIebord) بردkm 1000-550 320
موشک زمین به زمین (R.S-20) برد بیش از km 5500 250
موشک زمین به زمین (R.S.11Sego) برد km 500-150 500
موشک زمین به زمین (R.S.18gS.S19Sego) برد km 500-150 1500
موشک سطح به سطح دریایی (شادوک) 450
بالگرد تهاجمی [ HIp] M-8 650
بالگرد تهاجمی [ HIND] M.I-24 650
هواپیمای جنگنده یاک-36 (Forger) 350
هواپیمای پشتیبانی، نزدیک هوایی سوخوی –25
حداکثربردkm 1000-500 1600
هواپیمای سوخوی –17 (Fitter) 2000
هواپیمای بمب افکن سوخوی-24 (Fencer) 1500
هواپیمای میگ-27 (Fiogger) 1500
نزدیک غروب بود. وقتی از شیب ملایم تپه بالا میآمد یکی از بچهها او را دیده بود و با هم تا جلو چادر آمده بودند. توی چادر یکی دراز کشیده بود. یکی نامه مینوشت. دیگری پوتینهایش را واکس میزد. شهردار هم در تدارک روشنایی و شام بچهها بود.
با شنیدن صدای سلام همه سرها در چادر چرخید. جلو در چادر ایستاد بود و با لبخند بهت زده بچهها را نگاه میکرد؛ با یک پیراهن چهار خانه قرمز و شلوار قهوهای و یک جفت کتانی، یک قیف کوچک پارچهای روی چشم راستش بیشتر جلب توجه میکرد. همه از جا جستند. به گرمی یک یک بچهها را در آغوش کشید. حسین خسروی آمده بود.
پیش از آن که دهان کسی به سئوال باز شود با لحن طلبکارانهای همیشگیاش شروع کرد به گفتن: چی فکر کردید؟ به این راحتی ول کن نیستم. کدام آدم عاقلی با یک ترکش فسقلی میرود و بر نمیگردد. نه خیر. از این خبرها نیست.
سعی میکرد خودش را سر حال نشان دهد. اما همه میدیدند که تحلیل رفته. ده روز پیش بود که حسین با فرماندهان میروند کوه های اطراف (جایی که محل عملیات احتمالی لشکر علی بن ابیطالب بود) برای شناسایی. آن روز وقتی همه برگشتند، کسی حسین را ندید. او زخم برداشته بود و برده بودندش عقب. حسین جزئیات ماجرا را گفت.
وقتی به آخرین سنگرهای خود رسیدیم هوا داشت تاریک میشد و ما وقت کمی برای شناسایی داشتیم. به همین دلیل دائم روی قله جا به جا میشدیم. همین باعث شد دشمن متوجه شود و آن نقطه را زیر رگبار دو شکا و خمپاره شصت بگیرد. من داشتم به دقت محل سنگرهای دشمن را به خاطر میسپردم که ناگهان متوجه شدم صورتم خیس شد. دست کشیدم دیدم خون است. در این وقت همه چیز جلو چشمانم تیره و تار شد و دیگر هیچ کجا را ندیدم. نفهمیدم چطوری از بالای آن صخرهها مرا پایین آوردند. فکر میکنم بعد از درمان مقدماتی در مریوان، به سنندج منتقل شدم و از آن جا با هواپیما به اصفهان بردندم. در آن جا سر از بیمارستان آیت الله کاشانی در آوردم. آن هم وقتی متوجه شدم که از اتاق عمل به بخش منتقلم کرده بودند. و اثرات داروی بیهوشی تمام شده بود.
آن طور که تعریف میکرد، پس از عمل مرتب از دکتر و پرستار و هر کس که بالای سرش میآمد سئوال میکرد: من کی مرخص میشوم. خانواده و دوستان حسین هم که فهمیده بودند او در بیمارستان بستری است، از خمین به اصفهان آمده، به دیدارش رفته بودند و قرار شده بود یک هفته بعد بیایند و او را برای ادامه درمان به بیمارستان خمین ببرند. ولی او قبل از آن که به سراغش بیایند، با اصرا فراوان و سپردن تعهد و قبول مسئولیت خطرات احتمالی از بیمارستان خارج شده بود و یک راست خود را به سنندج و سپس به مریوان رسانده بود.
حرف حسین به این جا که رسید، سرزنشها شروع شد مرد حسابی آخر کی با این وضعیت پا میشود میآید منطقه؟ میرفتی خمین یک مدت استراحت میکردی بعداً میآمدی! جنگ هم که قربانش بروم حالا حالاها تمامی ندارد.
حسین سگرمههایش را در هم کشید و گفت: اولاً حال من از همه تان بهتر است؛ بیخودی برای من دلسوزی نکنید. ثانیاً من به دعوت شما به جبهه نیامدم که با دستور شما هم برگردم. من میمانم و تو عملیات شرکت میکنم. بهتر است دیگر راجع به این موضوع هم کسی صحبت نکند.
همه میدانستند که آدم یک دندهای است و حرفش دو تا نمیشود، دیگر کسی حرف نزد.
فریاد بلند الله اکبر حاج ابوالفضل توری توی بلند گوی دستی، خبر از غروب آفتاب میداد بچههای گردان یکی یکی زیر شیرهای دو سه منبع بزرگ آب که اطراف مقر گردان جا گرفته بود وضو ساختند و در تنها بخش هموار تپههای پوشیده از درخت بلوط و درختچههای سماق جنوب مریوان برای نماز به صف ایستادند. وقت نماز، چون همه جا ساکت و آرام میشد.
صدای غرش توپها و کاتیوشا بهتر شنیده میشد. آن شب چلچلهها پیش از موقع شروع به خواندن کرده و چنان خشمگین و پی در پی آتش میریختند که گویی تا صبح قصد خوابیدن ندارند.
نماز که تمام شد حسین ساعدی فرمانده گردان دست حسین خسروی را گرفت و با خود به طرف چادر فرماندهی برد. حسین حدود ساعت ده آمد ناراحت و برافروخته بود، پرسیدم: چیه چه اتفاقی افتاده؟ گفت: همه پاهاشان را تو یک کفش کردهاند که حتماً باید برگردی شهر. هر چه میگویم، اگر میخواستم بر گردم، این همه راه را نمیآمدم. زیر بار نمیروند حسین ساعدی میگوید اسلحه و تجهیزات بهت نمی دهم. من که اسلحه نمیخواهم با این گردان هم به عملیات نمیآیم خودم وارد عملیات میشوم.
اینجا سرزمینی شوره زار و سوزان است . اینجا همان طلائیه خودمان است . نیک بنگر که این سیم خاردارها و خورشیدی ها برای سر و این نام مجاز نمی باشد های بسیجیان ترسیم شده اند
آیا کسی هست که رد گلوله ها و لکه های خون را به نیش سیم خاردارها ببیند؟
آیا کسی هست که پیکر این بسیجی را از لابلای سیم خاردارها خارج کند ؟
آیا کسی هست که این دست جدا شده را به پیکرش باز پس دهد؟
آری اینها بالهای ملائکه اند که به زمین آرام گرفته اند . میدان مین را نظاره کن که چگونه زیبا جلوه می کند .
آیا کسی هست که میدان مین را ، میدان وصل و عروج ببیند؟
اینجا همان طلائیه خودمان است و آن سه راهی شهادت ، همان سه راهی معروف است. ببین موتور کوفته و آن جسم بی جان را که چگونه راحت و آرام گرفته است . او همت است . همان حاج همت خودمان. فرمانده لشکر 27 حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلّم) که سر ندارد ...
آیا کسی هست که پیکر بی سر حسین را به یاد آورد ؟
آیا کسی هست که گودال وصل را به ذهن آورد ؟ آیا کسی هست که بتواند خبر شهادت او را به همسر و دو فرزندش هدیه کند؟ آیا کسی هست که شدت جراحات و عمل ترکشها بر سر و صورت و این نام مجاز نمی باشد اش را برای خانواده اش توصیف کند ؟
آیا کسی هست که بتواند به فرزندانش بگوید که بابا دیگر سر ندارد؟
هیچ میدانی معنای رجال صدقوا را ...
روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است"، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت: "خداوندا نمی فهمم؟!"، خداوند پاسخ داد: "ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!"
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد.
تخمین زده شده که 93% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد، زیرا آنها تنها به خود می اندیشند، ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشید، این پیام را برای دیگران ارسال نمایید، من جزء آن 7% بودم، همچنین به یاد داشته باشید که من همیشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما سهیم شوم.
مجموعه کامل ادعیه و زیارات از استاد فرهمند شامل 37 فایل صوتی
ادعیه امام زمان (عج):
دعای استغاثه به امام زمان (عج)
زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
ادعیه:
دعای بعد از زیارت امام رضا (ع)
زیارات:
مناجات:
مناجات حضرت علی (ع) - مسجد کوفه (مولای یا مولای)
مجموعه 53 تواشیح زیبای لبنانی و ایرانی با کیفیت بالا تقدیم به کاربران عزیز
تواشیح لبنانی
تواشیح گروه قدر
تواشیح گروه اسوه
تواشیح ایرانی
*راهنمای دانلود: بر روی گزینه Download کلیک راست کرده و گزینه Save target As را انتخاب کنید.