مرکزپژوهش

پيوندهاي روزانه

۵ مطلب در دی ۱۳۸۸ ثبت شده است

این تصاویر را از  www.shefaat.blogfa.com   بگیرید

آیا او هم یک سلمان رشدی دیگر است؟

  نمی دونم پنجشنبه مصاحبه اکبر گنجی  ، یکی از حامیان خارج نشین میرحسین موسوی  با شبکه مزخرف « بی بی سی فارسی » رو که در ۲۰:۳۰ پخش شد دیدید یا نه؟ خیلی خوب شد که این یکی رو بی بی سی پخش کرد وگرنه می گفتن دروغه و مونتاژه و ... .ولی چون بی بی سی به صورت زنده پخش می کرد حالا چشم همشون دیده.این گنجی که همه می دونن نسبتش با دولت خاتمی چه بوده ، وقتی افتاد زندان یه عده شلوغ کردن که واویلا ! اما امروز همه دارن ماهیت اصلی اش رو می بینند.نمی دونم دیدید چه طور درباره خدا صحبت کرد یانه؟ : " اینا می گن ـ توجه کنید گفت اینا می گن(مسلمونا) ـ همون طور که یه پادشاه روی زمین حکومت می کنه یکی هم تو آسمونه.به بعضی ها غضب می کنه ، برای بعضی ها پارتی بازی می کنه !!!! با بعضی ها دوسته با بعضی ها دشمنه ... !!!!" بعد یه جای دیگه مجری گفت یعنی شما می گید که قرآن کتاب آسمانی نیست و امام زمان حقیقت نداره؟ گنجی گفت : " نه خیر قرآن نوشته دست انسانه نه یک کتاب آسمانی.در مورد امام ها هم باید بگم تا قرن چهارم و پنجم مردم اعتقاد داشتند که اونها انسان های پاک و بزرگوار و دانشمندی بودند.ولی نه معصوم بودند ، نه از عالم غیب خبر داشتند ونه واسطه فیض هستند !!!!!!!!!!!! اینها از قرن پنجم به بعد بهش اضافه شد که عقاید یهودی ها و شیعه های افراطی بوده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در مورد امام زمان هم باید گفت که هیچ سند و مدرکی دال بر وجودش  ، وجود نداره !!!!!!!!!!!!! ." ودر آخر درباره هدفش و نوع حکومت دلخواهش گفت : "حکومت باید سکولار دموکرات باشد ! قوانینش باید بر پایه عقل باشد نه شرع !! باید نسبت به ادیان مختلف بی طرف باشد و ... " درجایی هم گفت که فقیها نباید جایی در دولت داشته باشند و فقط ما روشنفکر ها!!! ( نمردیم و معنی روشنفکری رو هم فهمیدیم) حق در دست گرفتن امور را داریم.

3،3 مگابایت/ با فرمت wmv

دانلود کلیپ تصویری

شادی روح امام و شهدا صلوات

قمار بازهایی که هی میبازند و میبازند و باز هوس یک قمار دیگر

تصاویر را میتوانید از   www.shefaat.blogfa.com   بگیرید

با تشکر از دوست عزیزم در وبلاگ مرا بسپار دریادت

یک بیسواد
شما مى خواهید به کجا بکشانید این کشور را؟ در آغوش امریکا؟ /11 میلیون رأی را تباه کردید/ شما توبه کن و یک قدم بیا خدا آبروی تو را اعاده می‌دهد

حوادث 30 خرداد 60 و فتنه میلیشیای سازمان منافقین آن‌قدر به فتنه‌های پس از انتخابات شباهت دارد که بیانات مهم امام خمینی در روز اول تیرماه همان سال یعنی دو روز پس از 30 خرداد و توصیه‌های ایشان به بنی‌صدر گویی برای امروز و هشدارهایی برای سران فتنه پس از انتخابات است.

به گزارش رجانیوز، بخش‌هایی از این سخنرانی تاریخی به نقل از صحیفه امام خمینی در ادامه آمده است:

"…این آقایانى که باز رابطه شان را با اسلام قطع نکرده اند، اینها به هوش بیایند و حساب خودشان را از آنهایى که قیام به ضد اسلام کردند جدا کنند، در ملا عام و در رادیو و تلویزیون بروند و این گروه‌هایى که چند روز پیش آنقدر جنایت کردند، محکوم کنند.

...این اختلافاتى که شما مى خواهید درست کنید، و در سخنرانی‌هایتان درست مى شود و در نوشته هایتان ایجاد مى شود. اینها به صلاح اسلام، به صلاح کشور، به صلاح ملت، نیست.

شما مى خواهید به کجا بکشانید این کشور را؟ کوشش شما متدینین این است که این کشور کجا برود؟ در آغوش امریکا برود؟ در آغوش شوروى برود؟… شما آقایان که از اینها تایید مى کنید، طرفدارى از اسلام مى کنید؟! طرفدارى از کشور اسلامى مى کنید؟! کارهاى اینها را اسلامى مى دانید؟! شما کارهاى حکومت اسلامى ما را اسلامى نمى دانید... دین شما را وادار کرده است که بر خلاف یک دولتى که اینهمه گرفتارى دارد عمل بکنید و چوب لاى چرخ یک دولتى که دارد براى این ملت شب و روز زحمت مى کشد بگذارید؟! این براى اسلام است؟ یا براى ملت اسلامى است؟! به نفع کشور است؟!...

من باید بگویم که شماها با اینکه در سیاست بزرگ شدید، شم سیاسى ندارید. چنانچه آقاى بنی صدر هم شم سیاسى نداشت. من الان هم نصیحت مى کنم آقاى بنی صدر را به اینکه نبادا در دام این گرگ‌هایى که در خارج کشور نشستند و کمین کردند بیفتید، و این آبرویى که از دست دادید، بدتر بشود.

من علاقه دارم که تو بیشتر از این خودت را تباه نکنى. چنانچه توبه کنى و برگردى و علاقه خودت را از این گروه‌هاى مفسد، فاسد، جنایتکار، سلب کنى، و در یک کنارى بنشینى مشغول تصنیف و تالیف بشوى، صلاح تو است.

...و این دلیل این بود که شما قدرت سیاسى ندارید، بزرگتر دلیل این است که انسان یازده میلیون رأى را تباه کند! این گذشت و ناگوار گذشت، من نمى خواستم اینطور بشود.

لکن باز براى هر کس، هر کار بکند، جاى توبه هست... شما توبه کن و یک قدم طرف خدا برو و پشت به هواى نفسانى بکن، خداوند مى پذیرد تو را. آبروى تو را اعاده مى دهد. حیثیت تو را اعاده مى دهد. "

"امروز بحمداللّه ملت ایران ملتى است مؤمن و رزمنده و داراى عقیده و جهاد براى عقیده است.

ومادامى که این روح بزرگ در کالبد ملت ماست، از توطئه ها و کج‌رویها و سایر چیزهایى که براى ملت ما بوده است و در پیش است هراسى نیست. آن ملت باید از مشکلات هراس داشته باشد که ایمان نداشته باشد.

آنهایى که توطئه گر هستند و با توطئه خودشان مى خواهند بین ملت نفاق ایجاد کنند، و گمان کردند که مى توانند بین ملت یکپارچه اسلامى ایران نفاق ایجاد کنند و گروه‌ها را در مقابل هم قرار بدهند، آنها در اشتباه اند.

آنها ملت ایران را نشناختند. ملت امروز یکپارچه در صحنه است و مراقب، مراقب توطئه ها، مراقب تبهکاری‌ها. و به مجرد اینکه احساس کند گروهى، یا اشخاصى، بر خلاف آن مسیرى که ملت دارد، که آن مسیر انسانیت و مسیر حق است و مسیر جهاد براى ایمان وعقیده است، به مجرد احساس مخالفت اشخاص یا گروه‌ها با این راه، خود ملت، بدون اینکه احتیاج به این داشته باشد که کسانى ملت را دعوت بکند یا تجهیز بکند، خود ملت مجهز است.

... این گروه‌هایى که مع الاسف عده اى از جوانان ما و بچه هاى عزیزى را که اینها باید براى میهن خودشان واسلام خودشان عمل کنند، بازى مى دهند و بر ضد این انقلاب اسلامى، که دست قدرت‌ها را از این کشور قطع کرده است، بسیج مى کنند و در خیابان‌ها مى آورند و در مقابل ملت مى خواهند بایستند در اشتباه اند.

و من باید به این جوان‌هاى گول خورده، که از چند نفر گرگ اینها گول خورده اند، نصیحت کنم و به پدر و مادر این عزیزان نصیحت کنم که شما فرزندان خودتان را و جوان‌هاى خودتان را از دست این گرگ‌هایى که به صورت آدمیزاد درآمده اند و شما را منحرف مى خواهند بکنند، بگیرید توجه داشته باشید این امرى که در دو روز پیش از این اتفاق افتاد این را مطالعه کنید ببینید چه بود، براى چه بود، و براى که بود.

آیا شما در مقابل امریکا ایستادید و مى خواهید جهاد کنید؟! در مقابل شوروى ایستادید و مى خواهید جهاد کنید؟! مى خواهید کشور خودتان را از دست امریکا بگیرید! مى خواهید کشور خودتان را از دست شوروى بگیرید؟! شما که بازى خوردید و سران خیانتکار منافقین، شما را بازى داده اند و خودشان در پناهگاه‌ها نشستند و شما را به خیابان آوردند...

شما در مقابل این ملت مى خواستید قیام بکنید! شما را وادار کردند به آن کارهایى که روى تاریخ را سیاه کرد، فکر این را کردید که شما دارید چه مى کنید و متحرک به تحریک چه اشخاصى هستید؟ آنهایى که شما را به قیام و استقامت دعوت کردند و جا را خالى گذاشتند و رفتند! قیام و استقامت در مقابل کى؟ در مقابل اسلام؟ در مقابل جمهورى اسلامى؟ در مقابل قرآن کریم؟ با اسم قرآن، مجاهده در مقابل اسلام و قرآن؟! با اسم اسلام، قیام بر ضد اسلام؟! با اسم آزادى، قیام بر ضد آزادى؟! بیدار بشوید! جوانهاى خودتان را نصیحت کنید.

شما تمام قواى خودتان را هم که روى هم بگذارید، در مقابل این سیل خروشانى که ملت مسلمان و ارزنده ایران به راه مى اندازد، قطره اى بیش نیستید، چرا خودتان را به تباهى مى کشید و با اسم استقلال ایران مى خواهید ایران را به چنگال گرگ‌هاى قدرتمند مبتلا کنید؟ یک قدرى تفکر کنید.

ملت ما یک قدرى در حال این افراد تفکر کند. پدر و مادرهاى این جوانهاى گول خورده، این دخترهاى گول خورده، این پسرهاى گول خورده، تفکر کنند و آنها را هدایت کنند.

ما خیر شما را مى خواهیم. جمهورى اسلامى خیر دنیا و آخرت شما را مى خواهد. جمهورى اسلامى استقلال واقعى شما را مى خواهد. جمهورى اسلامى آزادى شما را از دست این گرگ‌هاى شرق و غرب مى خواهد.

این گروهک‌هاى بدبخت، این گروهک‌هاى جنایتکار، جوان‌هاى ما را بازى مى دهند، خودشان در پناهگاه‌ها مى نشینند، و جوان‌هاى این ملت را بسیج مى کنند بر خلاف اسلام و بر خلاف ملت مسلمان و در خدمت ابرقدرت‌ها و خصوصا امریکا.

آشکار شدن دست طرفداران امریکا این نقشه اى که مدت‌هاست در کار است، و نقاشان بى خبر از خدا دنبال شکل دادن آن بودند، و من مطالعه مى کردم در حال آن‌ها و در وضع آن‌ها، بالاخره با ناشی‌گرى خودشان را لو دادند و باطن‌شان را ظاهر کردند و ملت فهمید که این‌ها چه کاره اند، با یک صورت اسلامى و حق به جانب در این مملکت آمدند، و نقشه شوم قدرت‌هاى بزرگ را، یعنى امریکا را، مى خواستند در این کشور پیاده کنند.

اینها ملت را نشناخته بودند. اینها ملت اسلامى را نمى شناختند. اینها با همه هوششان و با همه علمشان این علم را نداشتند که ملت اسلام یعنى چه و قدرت اسلام یعنى چه. اینها خواستند راه را براى امریکا باز کنند و امریکاییان همه دور پرچمشان جمع شدند. نصیحت من را گوش نکردند و مصلحتى که من براى آنها مى اندیشیدم و براى کشور خودمان، از آن غفلت کردند و آنچه که من مى خواستم نشود، شد.

...اینها خیال مى کردند که همان‌طورى که در غرب یا در شرق گروه سیاسى، بازی‌هاى سیاسى مى کنند و مردم را با بازیهاى سیاسى گول مى زنند و بسیج مى کنند، مى توانند در ایران هم با آن بازیهاى سیاسى، مردم را متفرق کنند و جدا کنند و در مقابل اسلام و جمهورى اسلامى بسیج کنند، و مردم را وادار کنند که این مجلس را خودشان منحل کنند و این دولت را خودشان بر کنار کنند و این قوه قضائیه را خودشان منحل کنند و جمهورى اسلامى را خودشان به دست خودشان به باد فنا بدهند، و راه را باز کنند از براى قدرتهایى که طعمه هاى خودشان را از دست داده اند، تا این مملکت باز طعمه امریکا و دنبال او شوروى شود.

... من با زبان‌هاى مختلف آنها را دعوت کردم به اینکه رها کنند این راهى را که در پیش دارند و با ملت ایران اینطور نکنند. من مى خواستم که تمام این کسانى که در کار دولتمردى هستند تا آخر انقلاب و پیروزى انقلاب، همه در محل خودشان باقى باشند و این جمهورى اسلامى را همه باهم به آخر برسانند و به پیروزى مطلق، لکن دست‌هایى در کار بود و گرگ‌هایى بود در بین اینها که نگذاشتند آن مطلبى را که مى خواستیم نشود، نشود.

وقتى احساس شد که اینها با نقشه شیطانى اتحاد با منافقینى که دیروز، پریروز ریختند در خیابان‌ها و جوان‌هاى ما را سر بریدند، اموال مردم را آتش زدند و خیابان‌ها را به فساد کشاندند، با اینها دست در دست هم داده بودند و با گروه‌هاى منحرف دیگر دست به دست هم داده بودند براى اینکه این کشور را به تباهى بکشند، وقتى که احساس همچو خطرى شد... من قبلا هم گفته بودم که اگر من احساس خطر بکنم، آن چیزى را که به شما داده ام، پس مى گیرم.

... مع الاسف چون مى بینم در بین اینها بسیاریشان گول خورده اند، جوانان پاکدلى بودند که این گرگ‌ها آنها را منحرف کردند، و من امید این را دارم که این جوان‌ها برگردند، اینها به دامن ملت برگردند، به دامن اسلام برگردند، از این جهت، من موعظه مى کنم آنها را، موعظه مى کنم پدر و مادر اینهایى را که گول خورده اند، که جوانان خودشان را نگذارند براى ایده هاى چند نفر خائن که مى خواهند در این کشور حکومت کنند، و پشتیبان آنها هم امریکاست یا شوروى، نگذارید جوانان شما تباه شوند.

اینها نشناخته بودند ملت ایران را، و نشناخته بودند قواى مسلح ملت ما را. اینها مقایسه مى کردند این زمان را با زمان شاه مخلوع. اینها گمان مى کردند که ارتش امروز ما هم ارتش زمان شاهنشاهى است. اینها گمان مى کردند که ملت ما هم ملتى است که دیگر مى شود گولشان زد با تمام قوا براى گول زدن ملت قیام کردند. و مع الاسف گروههاى مختلفى که بعضیشان هم متدین هستند و نمازخوان هستند، آنها هم در این میدان وارد بودند و هستند.

...این گرگ‌هایى که اطراف تو جمع شده اند الا بعض معدود آنها، همه آنها گرگ‌هایى هستند که مى خواهند تو را به تباهى بکشند، اینها را از خود بران.

و براى اینکه نتوانست بفهمد اسلام یعنى چه و کشور اسلامى یعنى چه و ملت اسلام یعنى چه و ارتش اسلام یعنى چه و سایر قواى مسلح اسلام یعنى چه، این خودش را به تباهى کشاند.

من امروز هم علاقه به این دارم که این گروه‌هایى که مسلمان هستند، این جمعیتى که نمازخوان هستند، این جمعیتى که با خدا باز قطع مراوده نکرده اند، این آقایانى که باز رابطه شان را با اسلام قطع نکرده اند، اینها به هوش بیایند و حساب خودشان را از آنهایى که قیام به ضد اسلام کردند جدا کنند، در ملا عام و در رادیو و تلویزیون بروند و این گروه‌هایى که چند روز پیش آنقدر جنایت کردند، محکوم کنند.

از آن اشخاصى که با پشتیبانى این گروه‌ها و با اساسى که مى خواست درست کند و مى خواستند درست کنند که ملت ایران را تکه تکه کنند، و شهرهاى ایران را یکى بعد از دیگرى به تباهى بکشند، اینها بروند و از آنها تبرى کنند و حساب خودشان را از توطئه گران فاسد و از کسانى که به اسلام هیچ عقیده ندارند، و آن غائله پریروز را ایجاد کردند، بروند اینها از آنها تبرى کنند، از آنهایى که اسلام را براى امروز صحیح نمى دانند و احکام اسلام را مال هزار و چهار صدسال پیش مى دانند! اینها از آنها تبرى کنند.

من صلاح شما را مى دانم. نگذارید خداى نخواسته آن چیزى که به سر دیگران آمد به سر شما بیاید. من علاقه دارم به اینکه همه شما دور پرچم اسلام باهم بایستید، در مقابل امریکا، در مقابل شوروى، نه در مقابل خودتان. جبهه گیرى نکنید در مقابل هم. اهم دست به هم بدهید تا این کشور را نجات بدهید. این اختلافاتى که شما مى خواهید درست کنید، و در سخنرانیهایتان درست مى شود و در نوشته هایتان ایجاد مى شود،‌اینها به صلاح اسلام، به صلاح کشور، به صلاح ملت، نیست.

شما مى خواهید به کجا بکشانید این کشور را؟ کوشش شما متدینین این است که این کشور کجا برود؟ در آغوش امریکا برود؟ در آغوش شوروى برود؟ شما نمى دانید که اگر به فرض محال، ایجاد اختلاف بتوانید بین گروههاى اسلامى بکنید، این به جز اینکه امریکا بیاید و این کشور را به دست بگیرد یا شوروى این کار را بکند نتیجه دیگرى دارد؟ شما غفلت از این دارید؟ شما دانشمندان هستیدو از این معنا غافلید؟! شما همه این ملت را به امریکا مى خواهید بفروشید؟ من باز، با کمال علاقه اى که به این دارم که همه باهم متحد باشید، نصیحت مى کنم به شما که شما از این تجربه نصیحت و عبرت بگیرید،... هستید شما، آدمهاى تحصیلکرده متدین، شما را غافل کردند شیاطین؟ یا خداى نخواسته با توجه یک همچو کارهایى انجام مى دهید؟ شما متنبه بشوید! این حوادثى که در دنیا واقع مى شود این حوادث براى تنبه ما لازم است واقع بشود و کافى است متنبه بشوید و بر خلاف این سیل خروشان اسلام و ملت اسلامى شنا نکنید.

من خیر شما را مى خواهم. من خیر همه شان را مى خواستم. من خیر این گروهک‌ها را هم مى خواهم، این گروهک‌ها دست بردارند و در مقابل اسلام و کشور اسلامى قیام نکنند، آنهایى که قیام نکردند توبه کنند برگردند به دامن اسلام. و این جوانهایى که به دام اینها افتادند تنبه پیدا کنند و برگردند به دامن اسلام. بیخود جان خودشان را فداى شیطان نکنند. جان برادرانشان را فداى هواهاى شیطانى نکنند. سران اینها شیاطینى هستند که آن شیاطین مى خواهند جوانهاى ما را دخترهاى بیچاره مارا، پسرهاى بیچاره مارا، مى خواهند در مقابل ملت نگه دارند و قیام کنند در مقابل ملت، و همه را به باد فنا بدهند.

اینها یک گروه‌هاى کوچکى هستند که چنانچه این مصلحت، که عبارت از این است که جوان‌هاى گول‌خورده ما برگردند به آغوش اسلام و ملت، اگر نبود این، خوب، تکلیف آنها زود معلوم مى شد. ملت هم فریاد مى زنند و از من مى خواهند که تکلیف آنها را معین کنم. لکن من مصلحت همه مسلمین را و غیر مسلمین را هم مى خواهم، که اینها همه رها کنند این شرارتها را، و جوانها و دخترها و پسرهاى عزیز ما گول اینها را نخورند. از دام اینها فرار کنند، و به آغوش اسلام برگردند، که اینها براى ملت نمى خواهند کار بکنند، دلیل این است که اینها در هر جا دارند قیام به ضد ملت مى کنند.

... شما آقایان که از این اینها تایید مى کنید طرفدارى از اسلام مى کنید؟! طرفدارى از کشور اسلامى مى کنید؟! کارهاى اینها را اسلامى مى دانید؟! شما کارهاى حکومت اسلامى ما را اسلامى نمى دانید، و کارهاى این گروهک‌ها را که در میدان‌ها و در خیابان‌ها با سلاح به جنگ مردم برخاسته اند اسلامى می‌دانید؟! نباید یک دفعه هم تفکر کنید؟! تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة اگر شما هفتاد سال هم عبادت کردید، بنشینید یک ساعت هم تفکر کنید، فکر کنید که دارید چه مى کنید، فکر کنید که براى خودتان دارید چه غائله اى به‌پا مى کنید.

... این کارهایى که شما مى کنید، مع الاسف شمایى که طبقه مسلم و اسلامى هستید، این کارها براى کشور شماست؟ براى اسلام است؟ دین شما را وادار کرده است که بر خلاف یک دولتى که این‌همه گرفتارى دارد، عمل بکنید و چوب لاى چرخ یک دولتى که دارد براى این ملت شب و روز زحمت مى کشد بگذارید؟! این براى اسلام است؟ یا براى ملت اسلامى است؟! به نفع کشور است؟! چمران در این دنیا شرف را بیمه کرد باید من متاسف باشم از این مسائل که گرفتارش هستیم.

من نمى خواهم که شماها هم به سر نوشت دیگران مبتلا بشوید. من نمى خواستم که آنها هم این سرنوشت را داشته باشند. من در حالات همه تان مطالعه کردم و مى کنم و نمى خواهم که منتهى بشود آن رایى که من دارم به اینکه شما -خداى نخواسته- دیگر در فکر اسلام نیستید، و همه فکر خود هستید.

مگر من و شما چند سال دیگر هستیم؟ مگر شماها چه قدر مى خواهید عمر بکنید؟ مگر شما هر مقامى هم پیدا بکنید از مقام رضا خان و محمدرضاخان بیشتر مى شود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ. تاریخ معلم انسان است. تعلیم بگیرید از این حوادثى که در دنیا واقع مى شود.

شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست، چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد، ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید. مثل این سربازهایى که در مرزها کشته مى شوند بمیرید. این وصیتنامه هایى که این عزیزان مى نویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکى از این وصیتنامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید.

...چرا من به شما عرض کردم که یک مطلبى که بر خلاف ضرورت اسلام است و بر خلاف نص قرآن است، و از یک گروهى صادر شده است با اسم و رسم، من دعوت کردم که از اینها حسابتان را جدا کنید، نکردید؟ آن آقا، من کرارا به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها از اسلام نیستید و شماها به من ارتباط ندارید، نپذیرفت، و دید آنچه دید.

و من امیدوارم که توبه کند تا خداى تبارک و تعالى او را بیامرزد و در آن عالم روسیاه نباشد. شما الان وقت دارید. وقت توبه باقى است وقت جدایى از گروههایى که به ضد اسلام قیام کرده اند باقى است. یک قدم روى هواى نفس بگذارید، یک قدم روى خواستهاى شیطانى خود بگذارید...

شما از اینهایى که دیروز پریروز ریختند در خیابانها و آنهمه جنایت کردند... شما از اینها تبرى کنید. من صلاح شما را مى خواهم. من علاقه دارم به بسیارى از شما و شما توجه ندارید. من باید بگویم که شماها با اینکه در سیاست بزرگ شدید، شم سیاسى ندارید. چنانچه آقاى بنی‌صدر هم شم سیاسى نداشت.

توصیه و نصیحت به بنى صدر من الان هم نصیحت مى کنم آقاى بنى صدر را به اینکه نبادا در دام این گرگ‌هایى که در خارج کشور نشستند و کمین کردند بیفتید، و این آبرویى که از دست دادید بدتر بشود. من علاقه دارم که تو بیشتر از این خودت را تباه نکنى. من علاقه دارم که همه اشخاصى که در این مملکت زندگى مى کنند یک زندگى انسانى - الهى باشد.

مبادا یک وقت در دام اشخاصى بیفتى که این ملت آنها را سر تا پا شناخته است، و آنها از تو پشتیبانى کنند و تو هم در دام آنها بیفتى، که هم دنیا به باد رفته است تا آخر، و هم آخرت. اگر نصیحتهاى من را گوش کرده بودى، این مسائل پیش نمى آمد.

لکن نگذاشتند، آنهایى که به تو اظهار علاقه مى کردند آنها به اسلام علاقه نداشتند، و تو را کشاندند به جایى که تباه کردند، بیش از این خودت را تباه نکن، به دام این اشخاصى که مثل اژدها دهان باز کرده اند تا همه حیثیت تو را به باد فنا بدهند وببلعند نیفت.

چنانچه توبه کنى و برگردى و علاقه خودت را از این گروههاى مفسد، فاسد، جنایتکار، سلب کنى، و در یک کنارى بنشینى مشغول تصنیف و تالیف بشوى، صلاح تو است.

اگر شما آن نصیحتى را که آن روز من با حال بیمارى در بیمارستان به شما کردم، گوش کرده بودید، امروز اینطور نبود و من نمى خواستم باشد، آن روز من در یکى از حرف‌ها، که اساس همه گرفتاری‌هاى بشر است، تنبه دادم که حب الدنیا راءس کل خطیئة تمام خطاهایى که از ماها صادر مى شود روى این حب نفس و جاه و مال و منال است، اگر این کلمه را گوش کرده بودید و هواهاى نفسانى را زیر پا گذاشته بودید، اینطور نمى شد که همه گروهها، همه دوستان شما، از شما منفصل بشوند، الا این گروههایى که مى خواهند شما را آلت دست قرار بدهند و به مقاصد خودشان برسند.

دوست‌هاى درجه اول شما پشت به شما کردند. گروه‌هایى که با شما بودند و براى شما شعار مى دادند پشت به شما کردند. و این دلیل این بود که شما قدرت سیاسى ندارید، بزرگتر دلیل این است که انسان یازده میلیون راى را تباه کند! این گذشت و ناگوار گذشت، من نمى خواستم اینطور بشود.

لکن باز براى هر کس، هر کار بکند، جاى توبه هست. در توبه باز است. رحمت خدا واسع است. شما توبه کن و یک قدم طرف خدا برو و پشت به هواى نفسانى بکن، خداوند مى پذیرد تو را. آبروى تو را اعاده مى دهد. حیثیت تو را اعاده مى دهد. "

پایگاه اطلاع رسانی رجا

یک بیسواد
اشتباه کردید که عوض نمودید؛ بروید همان زیلوها را بیاورید

گروه تاریخ: زندگی ساده و بی آلایش رهبر انقلاب از آغاز تا اکنون یادآور عکس و تصویرهایی است که از منزل بی تکلف امام منتشر شده و خاطراتی که از ایشان هنوز در میان حرف و حدیث های روزمره انقلابیون موج می زند. و اکنون اگر چه رهبر انقلاب نیز بر همان مشی هستند؛ اما پرهیز ایشان از انتشار چنین خاطراتی شاید بسیاری از ناگفته ها را ناگفته باقی گذاشته است.

آنچه در پی می آید گزیده ای است از اظهارنظرهای شخصیت های مختلف پیرامون زندگی رهبر انقلاب. کسی که پیشتر در خصوص سال های آغازین زندگی اش این چنین تعریف می کرد:«پدرم روحانى معروفى بود اما خیلى پارسا و گوشه گیر… زندگى ما به سختى مى‌گذشت. من یادم هست شب‌هایى اتفاق می‌افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیه می‌کرد و… آن شام هم نان و کشمش بود.»

حجت‌الاسلام سیدعلی اکبری: «ما زمانی خدمت ایشان رفتیم و از آقا درخواست نمودیم تا اجازه بفرمایند از داخل منزلشان و وضیعت زندگیشان فیلم‌برداری کنیم، تا مردم وضیعت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی می‌کنند. آقا فرمودند: اگر شما بخواهید زندگی مرا نشان بدهید می‌ترسم خیلی‌ها باور نکنند.»

سردار سرلشکر سیدرحیم صفوی: «روزی که در منزل مقام رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظم‌له با مهربانی به من فرمودند:آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال که این را توفیقی می‌دانستم، خدمتشان عرض کردم:اسباب زحمت می شود. مقام معظم رهبری فرمودند:نه، بمانید؛ هرچه هست با هم می‌خوریم. وقتی‌که سفره را گشودند و شام را آوردند، دیدم شام چیزی جز املت ساده نیست.»

حجت‌الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی: «با این‌که مقام معظم رهبری می‌توانند از همه‌ی امکانات مادی بهره‌مند شوند، سطح زندگی خصوصی ایشان از سطح زندگی یک شهروند معمولی پایین‌تر است. معظم‌لَه علاوه بر این که از یک زندگی معمولی سطح پایین بهره می‌برند، دائماً به مسوولان سفارش می کنند:مواظب زندگی خود باشید. اسراف نکنید. آیت‌الله خامنه‌ای معتقدند که مردم را باید عملاً به ساده زیستی دعوت نمود. خودشان در صف مقدم این دعوت هستند. ایشان در مناسبت‌های خاصی که برنامه خواندن صیغه‌ی عقد دارند، قبل از اجرای عقد، حدود یک ربع، عروس و داماد و خانواده‌های آن‌ها را به رعایت صرفه‌جویی دعوت می‌نمایند و می‌فرمایند:خرج‌های گزاف نداشته باشید؛ تشریفات و ریخت و پاش نداشته باشید. خود آقا هم در زندگی خصوصی‌شان، دقیقاً همین طور عمل می‌کنند. معظم‌له نه حقوق از جایی دریافت می‌کنند و نه از وجوهاتی که از اطراف و اکناف خدمت ایشان می‌آید، برای زندگی شخصی خود استفاده می‌کنند. زندگی ایشان از طریق هدایا و نذوراتی است که علاقه‌مندان و ارادتمندان معظم لَه تقدیم می‌کنند. فرزندان آقا هم همین طور زندگی می‌کنند و همین سادگی و ساده زیستی را دارند.»

حضرت آیت‌الله جوادی آملی: «یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم. فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که سفره گسترده شد، آیت‌الله خامنه‌ای به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی درخواست کرده‌ام که باهم باشیم‌. آقا فرمودند: این غذا از بیت‌المال است، شما هم مهمان بیت‌المال هستید. برای بچه‌ها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است.»

دکتر غلامعلی حداد عادل: «در اوایل ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه ای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید، معظم لَه فرمودند: شام پیش ما بمان. من از این دعوت خوشحال شدم؛ زیرا می‌توانستم مدتی بیش‌تر در خدمت ایشان باشم. آقا فرمودند: من نمی‌دانم شام چی داریم یا اصلاً به اندازه ما دونفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هرچه باشد با هم می خوریم. از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: خانم، شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفته‌ام که هر چه باشد با هم می‌خوریم. از جواب‌های آیت‌الله خامنه‌ای، احساس کردم که در منزل به اندازه یک نفر شام کنار گذاشته‌اند. آقا فرمودند: عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید، قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید. پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج ساده با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند. قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آن‌ها را نصف کردیم و با هم خوردیم. من در دلم و بعدها به زبانم، هزار مرتبه خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد. در دستگاه طاغوت – در قبل از انقلاب – چه جاه و جلال و تجمل و اسراف و تبذیری وجود داشت و امروز رییس‌جمهور چه ساده زندگی می‌کند. زندگی آیت‌الله خامنه ای هنوز هم همین طور است. روش ایشان در زندگی عوض نشده است. اگر معظم لَه مردم را به صرفه جویی دعوت می کنند، خودشان قبل از مردم به صرفه جویی عمل می نمایند.»

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی(ره): «بر خود واجب می‌دانم که شهادت دهم زندگی داخلی آیت‌الله خامنه‌ای نه از باب این که رهبر عزیز انقلاب ما به این حرف‌ها نیاز داشته باشند، بلکه وظیفه خود می‌دانم تا این مهم را به مردم مسلمان وانقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلع هستم. مقام معظم رهبری در خانه، بیش از یک نوع غذا بر سفره ندارند. خانواده‌ی معظم لَه روی موکت زندگی می‌کنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس آن جا بود. من از زبری آن فرش به موکت پناه بردم.»

آیت‌الله مصباح یزدی: «مصرف گوشت خانه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای در زمان ریاست‌جمهوری تنها از طریق کوپن بود. ایشان در آن زمان به من فرمودند: من تاکنون غیر از همان گوشت کوپنی که به همه مردم داده می‌شود گوشت دیگری از بازار نخریده‌ام. امروز هم زندگی ایشان مثل زندگی مردم محروم و مستضعف است.»

سردار سرتیپ پاسدار شوشتری: «مقداری زیلو در خانه مقام معظم رهبری بود. آن‌ها را جمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم پول از مال شخصی خودم روی آن‌ها گذاشتم. تا به جای آن زیلوها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنیم. وقتی زیلوها را عوض کردیم و فرش‌ها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردند و فرمودند: این‌ها دیگر چیست؟ گفتم:زیلوها را عوض کردیم. فرمودند: اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلوها را بیاورید. اصرار را بی‌فایده دیدم و با هزار مکافات رفتم و زیلوها را پیدا کردم و توی خانه انداختم. زیلوهایی که واقعاً به آن‌ها نگاه می‌کردی، می‌دیدی که نخشان در آمده و ساییده شده‌اند.»

استاد آیت الله فاطمی نیا: «هر کس کوچکترین حرف در تضعیف مقام رهبری بزند ، هر کس اندیشه ای داشته باشد که ضد مقام رهبری باشد ، خدا او را نخواهد بخشید! این را یقین داشته بدانید! قدردان رهبر باشید! اگر افکار پاشیده ای ، پوسیده ای به شما عرضه کردند قبول نکنید.»

آیت‌الله سیدمحمودهاشمی شاهرودی: «زندگی شخصی آقا از سادگی و سلامت خاصی برخوردار است. این سادگی به زندگی نزدیکان ایشان نیز سرایت کرده است. آقا و فرزندانش اهل تجملات نیستند. همین اعتقاد آنان را از سوءاستفاده از مقام و موقعیت بازداشته است. من این سادگی را در منزل ایشان به تماشا نشستم. روزی معظم لَه مرا به کتابخانه خود دعوت کردند، من در آن جا یک میز ساده و قدیمی دیدم. در کنار میز نیز یک صندلی کهنه بود. آن میز و صندلی مربوط به قبل از انقلاب بود. مقام معظم رهبری در کتابخانه ی ساده ی خود هنوز از همان میز و صندلی استفاده می‌کنند.»

سید علی اکبر طاهایی: «من در آن زمان نماینده‌ی مجلس شورای اسلامی بودم. همسرم یکی از بچه‌ها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، همسر مقام معظم رهبری را ملاقات کرد. ایشان نیز یکی از فرزندان خود را برای مداوا به آنجا آورده بودند. کسی نمی‌دانست که ایشان کیست! چون نوبت به همسر آقا رسید؛ به اتاق پزشک مراجه کردند. دکتر پس از معالجه فرزند مقام معظم رهبری گفت:برای مداوای فرزندتان روزی یک لیوان لعاب برنج به او بدهید. همسر مقام معظم رهبری گفت: ما چنین امکاناتی را نداریم. پزشک که ایشان را نمی شناخت عصبانی شد و گفت: مگر امکان دارد درخانه ای برنج نباشد؟ همسر مقام معظم رهبری فرمود: آقای ما اجازه نمی‌دهد که در خانه، غیر از برنج کوپنی استفاده کنیم و آن هم کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هفته نمی‌دهد.»

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعلی اصغر باقی‌زاده: «زمانی که مقام معظم رهبری در ایرانشهر تبعید بودند، در ساختمانی که یک اتاق و یک آشپزخانه داشت زندگی می‌کردند. همین مکان کوچک هر روز پذیرای تعداد زیادی از مهمانانی بود که از راه‌های دور و نزدیک به آن جا می‌آمدند. من هم توفیق داشتم که در آن روزها به دیدن ایشان بروم. چون به ایرانشهر رفتم وآقا را زیارت کردم، دیدم که تک و تنهایند و کسی کمک کار ایشان نیست. تصمیم گرفتم چند روز در آن‌جا بمانم و به معظم‌لَه کمک کنم. در تمام روزهایی که من در محضر آقا بودم، غذای ایشان و مهمان‌ها سیب زمینی، نیمرو و تخم مرغ آب پز بود.»

برخی نشریات کشورمان با انتشار خاطره‌ای به بیان مشی ساده‌زیستی رهبر معظم انقلاب پرداخته‌اند که عینا نقل می‌شود: آقای دکتر حداد عادل تعریف می‌کردند در سال 77 یک خانمی زنگ زده بود منزل ما که می‌خواهیم برای خواستگاری بیاییم منزل شما. خانم ما گفته بود که بچه ما فعلا سال چهارم دبیرستانه و می خواهد کنکور بده. اون خانم گفته بود که حالا نمی‌شه ما بیاییم دختر را ببینیم. خانم ما گفته بودند نمی‌شه. خانم ما گفته بود اصلا شما خودتان را معرفی کنید من نمی‌دونم چه کسی می‌خواهد بیاید. اون خانم گفته بود من خانم مقام رهبری هستم. خانم ما از هولش دوباره سلام و علیک کرده بود و گفته بود ما تا حالا هر کسی آمده بود رد کردیم، صبر کنید با آقای دکتر صحبت می‌کنم بعد شما را خبر می کنم. بعدا تماس گرفتند که ما حرفی نداریم شاید اینها آمدند نپسندیدند و برای اینکه دختر هوایی نشود بهتر است هماهنگی کنیم بیایند در دبیرستان بچه را ببینند بچه هم متوجه نشود چه کسی آمده او را ببیند و قرار گذاشتیم در دفتر دبیرستان که خانم من هم مدیر دبیرستان هدایت هم بود، ساعتی را خانم هماهنگ کرد و خانم آقا تشریف آوردند و در دفتر نشسته بود و گفته بود که من با دخترم صحبت می کنم وقتی که صدایش کردند بعد شما او را ببینید، او را دیدند دختر هم رفت سر کلاس، خانم آقا هم رفتند. چند روز گذشت که من برای کاری خدمت آقا رفتم و گفتند خانم استخاره کردند خوب نیامده و بعدا گفتم که خدا را شکر که دختر ما نفهمید که به روحیه‌اش لطمه بخورد.

یک سال از این قضیه گذشت و دوباره خانواده آقا زنگ زدند که دوباره می‌خواهیم بیاییم. خانم ما گفته بود خانم چی شده دوباره می‌خواهید بیایید. آقا گفته بود که خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و خوب نیامده خانم آقا گفته بود چون دخترتان دختر خوبی است و نمی‌توانستیم بگذریم و دختر محجبه و فرهیخته و خوبی است دوباره استخاره کردم و خوب آمد، اگر اجازه بدهید بیاییم. در آن موقع دخترمان دیپلم گرفته بود و کنکور شرکت کرده بود. آمدند و وقتی مقدمات کار فراهم شد، قرار گذاشتیم پسر آقا و مادرش بیایند منزل ما و با یک قواره پارچه به عنوان هدیه که عروس را ببینند و گفت‌وگو کنند، آمدند و نشستند صحبت کردند و وقتی آقا مجتبی رفتند از دخترم پرسیدم نظرتان چیست؟

ایشان موافق بودند به او گفتم خوب فکرهایت را بکن بعد از چند روز رفتم پیش آقا، آقا فرمودند داریم خویش و قوم می‌شویم، گفتم چطور! گفتند اینها آمدند و پسندیدند و در گفت‌وگو به نتیجه رسیده‌اند، گفتند نظر شما چیست؟ گفتم آقا اختیار ما دست شماست آقا گفتند نه بالاخره شما دکتر و استاد دانشگاهید و خانمتان هم همینطور وضع زندگی شما وضع مناسبی است ولی ما اینجور نیست.

و اگر بخواهم تمام زندگیم را بار کنم غیر از کتابهایم، یک وانت بار می‌شود، اینجا هم دو تا اتاق اندرون داریم و یک اتاق بیرونی که آقایان و مسوولین می‌آیند و با من دیدار می‌کنند من پول ندارم که خانه بخرم یک خانه اجاره کرده‌ایم که یک طبقه را مصطفی و یک طبقه را مجتبی زندگی می‌کند، شما با دخترت صحبت کن که خیال نکند می‌خواهد عروس رهبر شود یک چیزهایی در ذهنش نباشد. ما یک زندگی این جوری داریم شما این جوری زندگی نکرده‌اید، نسبتا زندگی خوبی دارید خونه دارید، زندگی دارید حالا بخواهد وارد یک زندگی این جوری شود مشکله. مجتبی معمم هم نیست می خواهد روحانی شود برود قم درس بخواند زندگی بکند همه را بگو تا بداند .من آمدم با دخترم صحبت کردم و ایشان هم قبول کرد. برگشتیم و وارد مراحل بعدی شدیم آقا یک خانه‌ای قبل از ریاست جمهوری‌شان داشتند توی جنوب تهران ایشان آن را اجاره داده‌اند و خرج زندگی‌شان را از آن در می‌آورند. ایشان حقوق بابت رهبری نمی‌گیرند و از وجوهات هم استفاده نمی‌کنند.

خلاصه برای مراسم عقد، مهریه و اینها گفتیم کجا برگزار کنیم آقا فرمودند اولا سر مهریه و هر چی اختیار دختر شما باشد همان را مهریه دختر بذارین ولی من چون برای مردم خطبه عقد می خوانم و این سنت من بوده که بیش از 14 سکه عقد نمی‌خوانم تا حالا هم نخواندم اگه بخواهید می توانید بیشتر از 14 سکه هم بذارین ولی من عقد را نمی‌تونم بخونم چون تا حالا برای مردم نخوندم برای عروسم هم نمی‌خونم برید یک آقای دیگر عقد را بخواند اشکالی هم ندارد از نظر من اشکالی نداره. ما گفتیم نه آقا این که نمی‌شه ولی باشه حالا من صحبت می‌کنم با مادرش فکر نمی‌کنم مخالفتی داشته باشد. گفتند می‌تونید مراسم عقد را در تالار بگیرید ولی من نمی‌تونم شرکت کنم گفتم آقا هر جور شما صلاح می دانید. فرمودند می‌خواهید این دو تا و یک اتاق بیرونی را با هم حساب کنید چند نفر زن و مرد می‌شوند نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما دعوت می کنیم ما نگاه کردیم کلا اینجا 150 الی 200 نفر بیشتر جا نمی‌گیرد ما حتی قوم و خویش‌های درجه اولمان را نمی‌توانستیم دعوت کنیم گفتیم باشد خلاصه تعدادی از اقوام نزدیک را دعوت کردیم و آقا هم همین طور از غیر فامیل نیز آقا، آقای خاتمی رییس جمهور و آقای هاشمی و آقای ناطق نوری و روسای سه قوه و دکتر حبیبی را دعوت فرمودند یک رقم غذا نیز درست کردیم.

قبل از این قضیه صحبت بازار مطرح شد پسر آقا گفت که نه من انگشتر می خواهم نه ساعت می خواهم نه چیز دیگری، من هم گفتم حداقل یک حلقه که می گیرد. آقا گفتند چه کار کنم مجتبی گفت که نمی‌خواهم. بعد آقا یک انگشتر عقیق داشت گفتند این انگشتر را یکی برای من هدیه آورده اگر دخترتون قبول می‌کند من این رو هدیه می‌دهم به اون. اون به عنوان حلقه هدیه بده به مجتبی گفتیم باشد خلاصه آقا رفت انگشتر را آورد و گرفتیم و رفتیم و به دست مجتبی هم گشاد بود دادیم یک انگشترسازی و 600 تومان هم دادیم تا انگشتر را کوچکش کند خلاصه خرج حلقه دامادمان شد 600 تومان این شد حلقه داماد. به آقا گفتم تو همه این مسائل احتیاط کردیم دیگر لباس عروس را بسپار به دست ما آقا فرمودند دیگر آنرا طبق متعارف حساب کنیم ما داشتیم تو همان ایام عروسی می گرفتیم و یک لباس عروس داشتیم که برای عروسمان سفارش داده بودیم بدوزند خلاصه قبل از آنکه عروسمان استفاده کند همان شب دخترمان استفاده کرد آقا گفتند من یک فرش ماشینی می دهم شما هم یک فرش و مراسم برگزار شد.

برای عروسی هم دو تا پیکان از ما بود و دو تا پیکان هم از اقوام آقا مراسم در خانه ما طول کشید. تا آمدند عروس را ببرند خانواده آقا هم آمده بودند. فقط آقا نتوانسته بودند بیایند. مراسم تا حدود ساعت یک طول کشیده بود تا اینکه ما عروس را آوردیم خانه دیدیم آقا همینطور بیدار نشسته‌اند منتظرند که عروس را بیاورند گفتند من اخلاقا وظیفه خود می دانم برای اولین بار که عروسمان قدم می‌ذاره تو خونه ما تو فامیل ما من هم بدرقه‌اش کنم هم به اصطلاح خوش آمد بگم اون نگه که برای من ارزشی قائل نبودند. ما تعجب کرده بودیم فکر نمی کردیم آقا تا اون موقع شب بیدار باشند به خاطر اینکه عروسش را می خواهند بیاورند. خانواده آقا چون اون شب سرشون شلوغ بود غذا هم به آقا نداده بودند. آقا گفتند که آقای دکتر امشب شام هم نداشتیم من یکی از این پاسدارها را صدا کردم گفتم شما خوردنی چیزی ندارید یکی از پاسدارها گفت غیر از یک کمی نون چیز دیگه نداریم آقا فرموده بودند بیاور حالا یک چیزی می خوریم بعد هم که دختر وارد شد آقا نشستند و چند دقیقه‌ای برایشان در مورد تفاهم در زندگی و شرایط و اهمیت زندگی زناشویی صحبت کردند و تا پای در خونه عروس را بدرقه کردند خوش آمد گفتند بعد برگشتیم حالا رعایت اداب حتی تا چنین جایگاهی، اینها از برکت انقلاب اسلامی از برکت خون شهدا است. ایشان دستور دادند حتی از ریزترین وسایل دفتر چون مال بیت‌المال است استفاده نشود. حتی وقتی مشکل وسیله نقلیه هم پیش آمد اجازه ندادند از وسایل دفتر استفاده شود.

پایگاه اطلاع رسانی رجا

 

یک بیسواد

از کلیه علاقه مندان به حمایت از ولایت فقیه (حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) ) که وب سایت یا وبلاگی در محیط اینترنت دارند دعوت میشود ، لینک خود را در لینک باکس حمایت از ولایت فقیه (آیت الله خامنه ای) قرار دهند.

این کار فواید فراوانی دارد که در زیر به تعدادی از آنها اشاره شده:

  1. حمایت دسته جمعی از رهبر معظم انقلاب
  2. خنثی کردن فتنه دشمنان در تضعیف نظام و اتحاد مردم
  3. ایجاد منبعی از لینک های مفید که  قابل دسترس همه می باشد
  4. افزایش آمار بازدید کنندگان وب سایت ها و وبلاگهای عضو لینک باکس
  5. ایجاد فضایی برای تقویت وبلاگها و وبسایت های نوپا و جدید
  6. ایجاد فضایی برای مقابله با فتنه سبز

لینک باکس تاسیسات و مکانیک سیالات

شما نیز میتوانید با قرار دادن کد لینک باکس در وب خود ما را در این امر یاری کنید

جهت دریافت کد لینک باکس اینجا کلیک کنید

یک بیسواد