مرکزپژوهش

پيوندهاي روزانه

معرفی رشته مهندسی کامپیوتر

بطور خلاصه کامپیوتر دستگاهی است که قدرت خارق العاده‌ای برای محاسبه دارد و می‌تواند بوسیله ابزارهای جانبی با محیط بیرون ارتباط برقرار کند. جایگاه کامپیوتر در دنیای امروز همین بس که عصر حاضر عصر کامپیوتر است، هدف این قسمت معرفی مهندسی کامپیوتر است و از سه بخش تشکیل شده است.

اول آنکه آشنایی با کامپیوتر است، قدری درباره دستگاه کامپیوتر، جایگاه آن در دنیای امروز و روحیات افرادی که با آن کار می‌کنند صحبت خواهد شد. در بخش اول ما به سه سؤال جواب کوتاهی می‌دهیم اول اینکه کامپیوتر چیست؟ دوم اینکه جایگاه کامپیوتر در دنیای امروز کجاست؟ سوم اینکه چه کسانی با کامپیوتر کار می‌کنند؟

اینک به این سؤال پاسخ می‌دهیم که چه کسانی با کامپیوتر کار می‌کنند؟ مسلما شما دانش‌آموزان، هر رشته‌ای را که برای تحصیل انتخاب کنید با کامپیوتر به عنوان یک کاربرد سرو کار خواهید داشت ولی در این رشته علاوه بر کاربر بودن سازنده سیستم‌های کامپیوتری نیز خواهید بود.

اگر رشته مهندسی کامپیوتر را به عنوان رشته تحصیلی انتخاب می‌کنید باید انسان ماجراجویی باشید و با طبع همیشه در حال پیشرفت این رشته سازگار باشید.

مطلب مهم دیگر آنکه چون تقریبا تمام کتب و منابع موجود در این رشته به زبان انگلیسی است و این منابع و اطلاعات به سرعت در حال تغییر هستند و امکان سریع ترجمه آنها نیز به فارسی وجود ندارد از این رو تسلط کافی به زبان انگلیسی در این رشته بسیار مهم است. دروس ریاضی و فیزییک نیز همانند دیگر رشته‌های مهندسی در این رشته کاربرد وسیعی دارد.

مهندسی کامپوتر یکی از نیاز امروز بشر است . نیاز هر اجتماعی به مهندسان کامپیوتر کاملا محسوس است و مهندسی کامپیوتر از عوامل توسعه یک کشور است

بقیه در ادام مطلب

یک بیسواد

در تمدن غرب چه می گذرد؟

(مقاله ای پیرامون خشونت علیه زنان درتمدن غرب)

خشونت علیه زنان امری است جهانی و مربوط به فرهنگ، مذهب، طبقه و سن خاصی نیست. براساس اداره آمار کانادا حدود نیمی از زنان کانادایی بالای 16 سال حداقل یک بار مورد آزار جنسی و یا جسمی قرار گرفته اند که 45 درصد این آزارها از طرف آشنایان (مرد) بوده است. از هر چهار زن کانادایی، یک زن مورد آزار همسرـدوست پسر خود قرار گرفته است. 63 درصد از این زنان بیش از یک بار از همسر – دوست پسر کتک خورده اند و از این عده، یک سوم ترس از دست دادن جان خود را گزارش داده اند. در سال 1995، 25 درصد از زنانی که به پناهگاه (Shelter) مراجعه کرده اند، به مراقبت های پزشکی (جهت جراحت) نیاز داشته اند. زنانی که از همسر ـ دوست پسر خود جدا شده اند بیشتر در معرض خطر آزار قرار دارند.
با وجود اینکه هر نوع آزار به زن، خصوصا خشونت جسمی می تواند منجر به جراحت و یا قتل وی شود، موضوع زن آزاری همچنان به شکل وسیعی از نظرها پنهان مانده است. پنهان سازی خشونت علیه زنان، پدیده خشونت را تشدید و برنامه ریزی های پیشگیری و مهار خشونت را با اشکالات فراوان تری مواجه می سازد.  نظر به اینکه خشونت علیه زنان چه در محیط خانواده و چه در سطح وسیع اجتماع از جنبه جهانی برخوردارست، سازمانهای جهانی مانند کمیسیون حقوق بشر به این پدیده اولویت خاصی داده اند و قطعنامه هایی را جهت بررسی علل و پیامدهای آن صادر کرده اند. متاسفانه تا این زمان در اکثر جوامع بین المللی، خشونت علیه زنان را به جنبه خصوصی ـ خانوادگی و یا فرهنگی آن محدود کرده اند. باعلم به این واقعیت که خشونت علیه زنان فراتر از محیط خانوادگی بوده و شامل بعد عمومی مانند اماکن آموزشی،تفریحی، فرهنگی، اداری، قانونی و غیره می شود؛ جنبه فرهنگی دادن

به این واقعیت نه تنها خشونت را یک عمل پذیرفته شده تلقی می کند، بلکه از شدت آن کاسته و مانع از به وجود آوردن الگوهای پیشگیری و خشونت زدایی می گردد.  این امر به این معنی نیست که عامل فرهنگ را که در برگیرنده قوانین باورها، مذهب، آداب و رسوم و غیره است، می توان نادیده گرفت؛ بلکه فرهنگ خود زیر نفوذ فضای مردسالاری و قوانین پشتیبانی کننده از خشونت و قدرت و کنترل مرد (مانند قوانین خانواده، کمبود بودجه به مراکز حمایتی از زنان و عدم هماهنگی بین عوامل اجرایی و ضعف سیستم پیشگیری و آموزشی)؛ خشونت را در اجتماع امری مقبول دانسته که خود سبب شیوع خشونت می گردد. یعنی مرد به این باور غلط دست می یابد که زن آزاری حق وی بوده و از سلاح خشونت برای سرکوب و تسلیم زن استفاده می کند.
کارشناسان و متخصصین امر نظریه های متفاوتی برای توضیح خشونت علیه زنان ارائه داده اند. به عنوان مثال عده ای معتقدند که در مردان هورمونهای پرخاشگری بیشتر از زنان می باشد و به همین علت مردان طبیعتا افراد پرخاشگر و قدرت طلبی هستند. گروهی نیز پرخاشگری مرد را از نظر روحی و روانی مورد بررسی قرار داده و ریشه خشونت علیه زن را اختلالات روانی تلقی می کنند. طرفداران نظریه یادگیری (Learning Theory) معتقدند که خشونت مرد علیه زن در اثر یادگیری است (پسر مورد خشونت پدر و یا شاهد کتک خوردن مادرش بوده). این بدین معناست که فرد به کارگیری خشونت را تنها راه برقراری ارتباط و یا ابراز احساسات خود می داند. بر روی همین اصل، چون مرد خشونت را فرا می گیرد پس می تواند از طریق آموزش، رفتار مثبت و نوینی را جانشین خشونت کند. البته تئوریهای فمینیستی چند دوره اخیر کلیه این نظرها را زیر سئوال برده است.

بقیه در ادامه مطلب

یک بیسواد

شهید اسماعیل دقایقی رهیده از خویشتن  به دیار معبودش سفر کرد. او با کوله باری از عشق و ایثار به منزلگه پاکان راه یافت .

او فرزند مظلوم  رمضان ، یار کربلائیان  و همراه  عاشورائیان بود . او مسلخ  خود را از اوان عمرش دید و سرود رهایی خویش را با گلوله  خونینش بارها سرداد .

اودلسوخته ای بود که هرگز آرام نداشت . او موجی از دریای حماسه و فریاد بود .  او دلداد دیار یار بود او بزرگمردی از کربلای خوزستان بود .

شهید اسماعیل دقایقی انسانی متعهد پاک باخته عاشق و مخلص اسلام و انقلاب اسلامی بود .

قبل از انقلاب  با رژیم  ستم شاهی  سابقه مبارزاتی داشت ، در منزل  ایشان بیانیه ها و اعلامیه های امام تکثیر و توزیع می شد .

شهید اسماعیل دقایقی در بنیانگذاری نیروهای نظامی سازمان یافته ملت عراق سهم بسزائی داشت . اولین یگان رزمی  مجاهدین عراقی تحت  عنوان تیپ بدر ثمره تلاشهای خالصانه اوست .

شهی اسماعیل دقایقی نه تنها در انقلاب اسلامی کشور ما ستاره ای پرفروغ  بود بلکه جوانان برومند عراق هم از او به عنوان  یک سردار بزرگ در نهضت عراق یاد خواهندکرد .

نقش شهید در دوران انقلاب اسلامی

شهید دقایقی علاقه وافر به ادامه تحصیل داشت، اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب و دفاع احساس می‌کرد دانشگاه و تحصیل را ترک کرد و در سال 1358 با یک نسخه از اساسنامه جهاد سازندگی (که دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاهها آن را تنظیم کرده بودند)، به آغاجاری رفت و به اتفاق عده‌ای از دوستان، جهادسازندگی را راه‌اندازی کرد. هنوز چند ماه از فعالیت و تلاش همه‌جانبه او در این ارگان نگذشته بود که طی حکمی (در اوایل مرداد ماه 1358) مسئول تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در منطقه آغاجاری شد. با دقت و دلسوزی تمام به عضوگیری نیروهای انقلابی پرداخت و در زمان تصدی فرماندهی سپاه، نمونه و الگویی شد از یک فرمانده متقی ومدبر و کاردان. یک سال از فرماندهی‌اش در این منطقه می‌گذشت که به دلیل لیاقت و شایستگی زیاد، برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان به کمک برادر شمخانی و سایرین شتافت و با عهده‌دار شدن مسئولیت دفتر هماهنگی استان، شروع به تشکیل و راه‌اندازی سپاه در شهرستانهای این استان نمود. با انتخاب و معرفی فرماندهان صالح و لایق توانست خدمات ارزنده‌ای را به این

نهاد مقدس ارائه دهد. در همین مسئولیت و قبل از تجاوز نظامی عراق،‌زمانی که از درگیری خرمشهر با خبر شد سریعاً‌خود را به آنجا رساند و با انتقال سلاح و مهمات (به اتفاق شهید جهان‌آرا) نقش اساسی در آمادگی رزمی مردم منطقه ایفا کرد.

 

 تولد و کودکی

به سال 1333 ه.ش در بهبان درخانواده‌ای که به پاکدامنی و التزام به اصول و مبانی اسلام اشتهار داشت به دنیا آمد. روح و روان اسماعیل در این کانون که ارزشهای اسلامی در آن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینه‌ای برای شخصیت والای آینده او شد.

این خانواده با توجه به مشکلاتی که داشتند، مجبور شدند به آغاجاری مهاجرت و با پایبندی به اصول انسانی و اسلامی، در آن شهر زندگی کنند. شهری که بنا به موقعیت خاص جغرافیایی و منابع زیرزمینی خود نه تنها مورد طمع غرب (بویژه آمریکا) بود، بلکه غارت ارزشهای فرهنگی و سنتهای اجتماعی آن نیز در برنامه‌های استکبار

جهانی قرار داشت. اما خانواده اسماعیل نه تنها خود از این تهاجم، سرافراز بیرون آمدند، بلکه در اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر نیز تلاش می‌کردند. در نتیجه،‌اسماعیل نیز تمامی ارزشهای وجودی خود را که از کودکی به آنها پایبند بود از خانواده خود فراگرفت.

او که از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود، مورد توجه خانواده قرار گرفت و پس از ورود به دبستان و پشت سر گذاشتن این مرحله و اتمام دبیرستان، در سال 1349 در کنکور هنرستان شرکت ملی نفت (که تنها شاگردان ممتاز و باهوش و نمونه را می‌پذیرفت) شرکت کرد و پس از قبولی، به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت.

راه‌اندازی دوره عالی مالک اشتر

پس از بازگشت مجدد به جبهه، مسئول راه‌اندازی دوره عالی مالک اشتر (ویژه آموزش فرماندهان گردان) گردید. این اقدام ضروری در جهت آشنایی هرچه بیشتر برادران عزیزی که در جنگ تجارب زیادی را کسب کرده و استعداد فرماندهی را داشتند توسط شهید دقایقی صورت گرفت. ایشان با دقت، یکایک آنها را شناسایی و انتخاب کرد تا ضمن آموزش به اصول و مبانی جنگ و آرایش و تاکتیکهای نظامی، افراد نخبه و توانمند را برای بکارگیری در مسئولیتهای فرماندهی معرفی کند. البته خود ایشان هم در این دوره شرکت کرد.

در زمان اجرای طرح مالک اشتر، عملیات خیبر در منطقه عملیاتی جزایر مجنون انجام شد و شهید دقایقی نیز با حضور در این نبرد فراموش نشدنی، فرماندهی یکی از گردانهای خط مقدم را به عهده داشت. بعد از عملیات خیبر به پشت جبهه بازگشت و دوره یاد شده را در تابستان 1363 به پایان رسانید.

پس از مدتی در لشکر 17 علی‌بن ابیطالب(ع) در کنار شهید دلاور مهدی زین‌الدین قرار گرفت و در نظم بخشیدن و سازماندهی لشکر، یار دیرینه خود را کمک کرد وبا پذیرش مسئولیت طرح و عملیات لشکر، خدمات ارزنده‌ای را به جبهه و جنگ ارائه کرد.

 

 راه‌اندازی تیپ مستقل بدر

هنگامی که ماموریت تیپ یادشده به ایشان واگذار گردید همانگونه که شعار همیشگی‌اش در زندگی این بود که هیچ‌وقت نباید آرامش خودمان را در آرامش مادی بدانیم، برای عملی ساختن و تحقق آن، تلاشی شبانه‌روی داشت و تمامی قدرت و امکانات خود را وقف انجام وظیفه الهی کرد و با توکل به خدا و پشتکار و جدیت در مدت کوتاهی موفق شد یگان رزم منسجم و قدرتمندی را پایه‌گذاری نماید.

نیروهای رزمنده تیپ همه عاشق او بودند. او در قلوب یکایک آنان جا گرفته بود و آنها اسماعیل را از خودشان و جزو جامعه خودشان می‌دانستند و وجودش را نعمت الهی تلقی می‌کردند.

او فقط از نظر تشکیلاتی فرمانده نبود، بلکه بر قلوب افراد فرماندهی می‌کرد. درحیطه مسئولیتی او نظارت بر نیروهای تحت فرماندهی امری بدیهی بود. از سرکشی به خانواده‌های شهدا نیز غافل نبود.

شهید و دفاع مقدس

به دنبال شروع تهاجم سراسری و ناجوانمردانه عراق، به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ لشکر92 زرهی اهواز حضور یافت و در شرایطی که با کارشکنیهای بنی‌صدر خائن مواجه بود در سازماندهی نیروها و تجهیز آنها تلاش گسترده‌ای را آغاز کرد. او به لحاظ احساس مسئولیت ویژه‌ای که داشت در برخی مواقع در مناطق عملیاتی حاضر می‌شد و به سر و سامان دادن نیروها می‌پرداخت.

در جریان محاصره شهر سوسنگرد توسط عراقیها، با مشکلات زیادی از محاصره خارج شد. بعدها به همراه شهید علم‌الهدی در شکستن محاصره سوسنگرد دلیرانه جنگید. در عملیات فتح‌المبین نیز در قرارگاه لشکر فجر با سردار شهید بقایی (که در آن زمان فرماندهی قرارگاه فجر را به عهده داشت) همکاری کرد.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی

دانش‌آموزان متعهد، از این آموزشکده – که در آن زمان یکی از مراکز فعال و مهم منطقه بشمار می‌آمد – برای مبارزه با رژیم استفاده می‌کردند. اسماعیل در همین هنرستان با برادر محسن رضائی (سردار فرمانده محترم کل سپاه) – که از دیرباز آشنای وادی مبارزه بود – آشنا شد و به همراه ایشان و دیگر همرزمانش مبارزه پیگیری را علیه رژیم و مفاسد اجتماعی آن آغاز کردند.

اسماعیل در سال دوم هنرستان – که با برپایی جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی مصادف بود – در اعتصاب هماهنگ همرزمانش شرکت فعالی داشت و در همان سال با هدف منفجر کردن مجسمه رضاخان ملعون، که در خیابان 24 متری اهواز نصب شده بود، به اقدامی شجاعانه دست زد و قصد خود را عملی نمود، اما متاسفانه چاشنی مواد منفجره عمل نکرد.

مبارزات و تلاشهای اسماعیل، منحصر به مسائل سیاسی و نظامی نبود، بلکه به علت هوش سرشار و علاقه‌مندیش به مسائل فرهنگی در فرصتهای مناسب از طریق دایر کردن کلاسهای مختلف، با جوانان این منطقه ارتباط فکری و روحی پیدا می‌کرد و در خلال مطالب علمی، آنان را با فرهنگ اصیل اسلام که در آن خطه، سخت مورد تهاجم واقع شده بود آشنا می‌ساخت و آنان را به تعالیم روحبخش اسلام جذب می‌کرد.

از این رو همان گونه که فعالیتهای سیاسی نظامی اسماعیل و دوستانش گام موثری در مبارزات مسلحانه علیه رژیم ستمشاهی در آغاجاری و بهبهان به شمار می‌رفت، فعالیتهای فرهنگی او در حد بسیار موثر،‌عامل بازدارنده‌ای در مقابل روند سریع ترویج فرهنگ مبتذل غربی در این منطقه شد، تا نه تنها از بی قیدی و لامذهبی جوانان (که تلاش فراوانی برای آن صورت می‌گرفت) جلوگیری به عمل آید، بلکه در اثر تلاشهای زیاد این عزیزان، جوانان منطقه در مبارزه با رژیم، گوی سبقت را از دیگر مناطق بربایند.

در سال 1353 دوبار (همراه با برادر محسن رضائی و جمعی از یاران) به زندان افتاد و هربار پس از چند ماه که همراه با شکنجه بدنی و عذاب روحی بود، از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان، از هنرستان نیز اخراج شد، اما در همان سال در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در کنکور شرکت کرد و به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران – که از لحاظ فضای مذهبی، سیاسی و علمی برای او مناسبتر از دیگر مراکز علمی و آموزشی بود – وارد شد.

در این دو محیط دانشگاهی (اهواز و تهران) نیز به مبارزات عقیدتی،‌سیاسی و نظامی خود ادامه داد. دقایقی در زمانی که اغلب دانشجویان دانشگاهها آشنایی چندانی با اصول و مبانی اسلام نداشتند از دانشجویان متعهد و متشرع به شمار می‌رفت. تمام واجبات و مستحبات خود را به نحو احسن به جا می‌آورد و از انجام هرگونه عمل خلاف شرع که توسط دیگران انجام می‌گرفت، در حدود وسع خود با حوصله و برخورد اسلامی جلوگیری می‌کرد واین ویژگی خاصی بود که در تمام مسیر زندگی پرافتخار خود، بدان پایبند بود. در دانشگاه تهران برای مقابله با جریانات التقاطی و غیراسلامی موضع قاطعی داشت و در بحثهای آنان از مواضع اصلی اسلام دفاع می‌کرد و در جهت ملموس و عینی ساختن حقایق اسلامی برای همگان بسیار تلاش می‌کرد.

در سال 1357 ازدواج نمود و در اولین صحبت با همسرش، از این که وی فقط به خود و خانواده‌اش تعلق ندارد گفتگو نمود.

با اوج‌گیری نهضت خروشان و توفنده مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همچنان به مبارزه ادامه داد و در اعتصابات کارگران شرکت نفت نقش موثر و ارزنده‌ای را عهده‌دار بود و در ترور دو تن از افسران شهربانی بهبهان به طور غیرمستقیم شرکت داشت.

خانه اسماعیل همواره یکی از پایگاههای فعال مبارزه با رژیم به شمار می‌آمد و بسیاری از بیانیه‌ها و اعلامیه‌های ضدرژیم در این مکان تهیه و تکثیر می‌شد. شهید دقایقی قبل از 22 بهمن به اتفاق یکی دیگر از دوستانش طبق برنامه‌ای که داشتند به تهران آمد و با حضور در مبارزات مردمی، در فتح پادگانها نقش موثری ایفا نمود. پس از آن نیز با تلاش و جدیت تمام، در جلوگیری از غارتگری گروهکها و به هدر رفتن اسلحه‌ها نقش به سزایی داشت.

سردار سرلشکر محسن رضائی بااشاره به فعالیتهایی که در منزل شهید دقایقی در دوران انقلاب انجام می‌گرفت، اظهار می‌دارند:

خانه و خانواده ایشان یکی از خانواده‌هایی است که انقلاب اسلامی در خوزستان مدیون آنها است.

نحوه شهادت

این شهید بزرگوار در عملیات عاشورا و قدس 4 و همچنین کربلای 2، 4 و 5 در سمت فرماندهی تیپ خالصانه انجام وظیفه نمود و یگان او جزو یگانهای موثری بود که در موفقیت رزمندگان اسلام نقش چشمگیری داشت.

بالاخره هنگامی که در عملیات کربلای 5 برای انجام ماموریت شناسایی، با یک دستگاه موتور سیکلت عازم محور بود در مسیر راه مورد اصابت بمباران هواپیماهای رژیم متجاوز عراق قرار گرفته و به لقای حق می‌شتابد و در اوج اخلاص و ایثار، با نوشیدن شربت شهادت روح تشنه خود را سیراب می‌کند. واقعه شهادتش در روز 28 دی ماه 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه روی داد.

ویژگیهای اخلاقی

در مطالعه و بالابردن آگاهی و معلومات خود جدیت خاصی داشت و تا آخر عمر پربرکتش از تحصیل دانش باز نماند. ایشان با استفاده از فرصتی که برایش در قم و استان مرکزی پیش آمده بود، در کنار وظیفه حساس و مهم فرماندهی و حفاظت از شخصیتها و کادرهای انقلاب، به فراگیری ادبیات عرب، تفسیر،‌اخلاق و تاریخ اسلام پرداخت.

انس با قرآن از شاخصترین خصوصیت او بود. حتی در اوج مشکلات و گرفتاریها از تلاوت قرآن نیز غافل نمی‌شد. از همسر محترم ایشان نقل شده که او سالی سه بار قرآن را ختم می‌کرد.

روحیه‌ای که بیش از هر خصیصه و صفت دیگر در تمامی مراحل زندگی بدان پایبند بود، پذیرش خطای خود بود. بدین معنی که اگر احساس می‌کرد که با فعل و حرکت خود در رابطه با فردی دچار خطا شده، هرچند که از نظر مسئولیت و شرایط سنی از طرف مقابل خود بالاتر بود، در صدد اعتراف به خطا بر می‌آمد و از آن فرد پوزش می‌طلبید.

با افراد مختلف و خطاکار بشدت برخورد می‌کرد و همیشه رعایت جوانب شرعی را در تنبیهات و برخوردها متذکر می‌شد.

تواضع و فروتنی او به نقل از همرزمانش چنان مشهود بود که مثل یک بسیجی و یک رزمنده عادی در چادرها زندگی می‌کرد. در کارها به آنان کمک می‌کرد و در برخوردهایش خیلی‌ها تصور نمی‌کردند او فرمانده یگان باشد. در اولین برخورد با او، صفت تواضع زودتر از صفات دیگر جلوه‌گر می‌شد. رزمندگان اسلام او را الگوی واقعی یک انسان مجاهد و وارسته می‌دانستند.

با همه مسئولیتهای سنگین و دشواری که برعهده داشت هیچ‌گاه در چهره‌اش آثاری از خستگی یا کسالت ظاهر نبود. لبخند مداوم او در مقابله با سختیها برای همه نیروها درس بود.

در اوج ناملایمات و فشارها و نارساییها، برخورد شایسته‌ای با نیروهای تحت امر داشت.

ایشان عموماً در کارها با نیروهای خود مشورت می‌کرد و به رای و نظر آنها توجهی خاص داشت.

صبر و حوصله و سعه صدر از صفات بارز وی بود. در مقابل تمام مشکلات و مسائل با شمشیر صبر به مقابله برمی‌خواست.

خلوص و سکوت و وقارش در فرماندهی تحسین برانگیز بود. جاذبه او باعث شده بود که در تمامی صحنه‌ها حتی در داخل خانواده رزمنگان از مکانی ویژه برخوردار شود. تدبیر و کاردانی وی موجب تقویت روزافزون جایگاه او در بین افراد شده بود.

شهید دقایقی این صفات را از تلاشهای مجدانه‌اش در راه حق به دست آورده بود و این همه را در تمامی مراحل زندگی و مراتب آن به همراه خود حفظ نمود.

در زندگی مادی خود مرحله ساده‌زیستی را پشت سر گذاشته بود و به بذل و ایثار توجهی خاص داشت و در مواقع ضروری حتی حقوق خود را جهت رفع نیازمندیهای نیروهای تحت امر خود خرج می‌کرد.

او انسانی بود که در راه حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی دست از آلایشهای دنیا شسته بود و دل به محبت حق سپرده بود.

مسئولیت یگان حفاظت 

بعد از عملیات بیت‌المقدس، از آنجا که جنگ، حالت فرسایشی به خود گرفت و تحرک جبهه‌ها کم شده بود، منافقین و ضدانقلاب در راستای اهداف استکبار جهانی، دست به ترور شخصیتها و افراد موثر نظام و حزب‌الهی‌ها می‌زدند تا نظام را از داخل تضعیف کرده و عقبه جنگ را مختلف نمایند.

ایشان در تاریخ 1/4/1361 به سپاه منطقه یک مامور گردید و مسئولیت مهم یگان حفاظت شخصیتها را در قم و استان مرکزی به عهده گرفت و با تدبیر و درایت خاص خود و بکارگیری برادران سپاه مخلص و جان برکف، به گونه‌ای عمل کرد که در دوران تصدی فرماندهان ایشان در این مسئولیت، به لطف خدا هیچگونه ترور و سوءقصدی از جانب منافقین و ضدانقلاب در حوزه مسئولیتی او پیش نیامد.

پس از یک سال و اندی کار و تلاش صادقانه در جهت حفظ سرمایه انسانی انقلاب، هنگامی که حضرت امام خمینی(ره) در سال 1362 طی فرمانی تاکید خاصی بر حضور افراد در جبهه‌ها نمودند، ایشان بی‌درنگ طی نامه‌ای به فرماندهی، گزارش مشروح فعالیتهای خود را منعکس و ضمن آن بدین‌گونه کسب تکلیف کرد:

در شرایطی که مساله اصلی سپاه و طبعاً کشور، جنگ است، آیا ماندن و عدم همکاری با سپاه در جنگ نوعی راحت‌طلبی نیست؟ و ضمن آن، درخواست خود را باتوجه به تجربیاتی که در جنگ اندوخته بود، برای خدمت فعال و حضور در جبهه مطرح ساخت.

یک بیسواد

بسمه تعالى

ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرین

خدایا امت اسلام را صبر و استقامت عطا فرما تا در مقابل دشمنان خدا و کافران پایدارى کنند و سپس بر آنان غلبه کنند. خدایا شهادت میدهم که غیر از تو خدا یى نیست و محمد (ص) رسول و فرستاده توست و على (ع) وصى رسول خداست . سلام بر خاندان عصمت و طهارت ، درود بر خمینى کبیر، سلام بر روحانیت متعهد و امت حزب ا...

خدایا از تو میخواهم در هنگامیکه شیطان سستى بر سراغم مى‌آید او را دور سازى و مرا قوت و آرامش عطا فرمائى که :

لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم

پدرو مادر گرامى :

درمقابل شما شرمنده‌ام که توفیق خدمت به شماواجراى حقوق شما خیلى کم نصیبم گشت بدانید که :

انالله و اناالیه راجعون

خداوند به شما صبر فرماید و شما از جمله کسانى باشید مردم و خصوصا خانواده شهدا و اسرا و معلولین را دلدارى بدهید، من هم دعاگوى شما هستم.

همسر محترمه : در مدت 5 سال زندگى از خصوصیات خوب تو بهره بردم مرا بسیار احترام کردى که لایق آن نبودم ، پیوندمن و تو با شعاراسلام و قرآن شروع‌شدو بعد سعى نمودیم که هرروزمان با

روز دیگر متفاوت باشد و کلام اسلام را پیاده کنیم و خوب میدانى که راه من هم در ادامه این زندگى در بعمل در آوردن عقیده به اسلام بوده‌است ،چطور میتوانستم در خانه مانده باشم و کارى نکنم در صورتى که جان و مال امت مسلمان ایران به سوى ، جبهه سرازیر است ،انسان در برخورد با مصائب و مشکلات است که لذت ایمان و توجه بخدا را درک مى‌کند و اگر رفتن من مصیبتى برایت باشد میدانى که:الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون

در تربیت ابراهیم و زهرا سعى خود را بنما، براى آنها دعا مى‌کنم و امیدوارم افرادى مفید براى اسلام و خط ولایت اهل بیت عصمت و طهارت و ولایت فقیه باشند و بعد از من سعى کن با مشورت آقایان علما منطقى‌ترین راه را براى خود انتخاب بنمائى که انشاءا... اگر بهشت نصیبم شد یکدیگر را در آنجا ملاقات کنیم ، انشاءا... با صبر و استقامت خود که داشته‌اى و خدا بیشتر به تو بدهد اسوه‌اى در جامعه خود باشى.

برادران و خواهران محترمه:

براى شما نیز آرزوى صبر و استقامت در پى گیرى اهداف اسلامى دارم انشاءا... بتوانید با کار و فعالیت خود را بیش از پیشرفت راه خدا و اسلام کنید، پیش بردن اسلام در جهان ، جهانى که پر از فسق و فجور است تلاش و ایثار میخواهد درراه حسین (ع) سیدالشهد رفتن ، حسینى شدن میخواهد.

انشاءا... در پیروى ازراه امام امت خمینى عزیز که همان راه خدا و قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت است موفق و موید باشید.

دیدن برادران رزمنده در خطا و اول که با آرامش مشغول نماز هستند و با متانت نیروهاى دشمن و تانکهاى آن را مى‌بینند و با سلاح مختصر با آنان مقابله مى‌کنند، از تجلیات حسینى شدن این امت است که مرا به وجد آورده است ، حقوق شما را آنطوریکه باید رعایت ننموده‌ام انشاءا... مرا ببخشید، من هم دعاگوى شما هستم .

خدمت کلیه اقوام و فامیل و دوستان و آشنایان سلام عرض مى‌کنم و براى آنان توفیق در خط اسلام و قرآن بودن را آرزومند هستم از اینکه نتوانستم حقوق شما را بخوبى رعایت کنم انشاءا... مرا ببخشید. از همه شما التماس دعا دارم .

والسلام على عباد ا... الصالحین

جمادى الثانى 1404 روز وفات فاطمه زهرا (س) اولین منادى حق ولایت و وصایت اهل بیت عصمت و طهارت.

 

 

یک بیسواد

آغاز تحصیلات

مادر شهید زین‏الدین درباره دوران تحصیل آقا مهدی می‏گوید: «در پنج سالگی به علت مسائلی از تهران به خرم‏آباد مهاجرت کردیم. در آن‏جا آقا مهدی را در کودکستانی که مسئولیت آن را یک فرد مذهبی برعهده داشت، ثبت نام کردیم. مهدی سال‏های ابتدایی را در مدرسه‏ای در همان شهر با موفقیت گذراند». پدر شهید نیز می‏گوید: «سال پنجم ابتدایی بود که روزی معلمش نزد من آمد و از نبوغ فوق‏العاده مهدی خبر داد و توصیه کرد که او کلاس ششم را هم به صورت متفرّقه بخواند و امتحان بدهد. ما هم با مشورت بعضی از دوستان قبول کردیم و مهدی از اسفند تا خرداد همان سال، کتاب‏های کلاس ششم را هم خواند و با نمره خوب قبول شد».

هم‏چنین در همان ایام، حزب رستاخیز که وابسته به رژیم پهلوی بود، شروع به عضوگیری از بچه‏های دبیرستانی خرم‏آباد کرد. در دبیرستانی که شهید زین‏الدین در آن تحصیل می‏کرد، تنها دو نفر از عضویت در این حزب امتناع کردند که یکی شهید مهدی زین‏الدین بود و دیگری دوستش و سرانجام این کار، به اخراج ایشان از دبیرستان انجامید. چون دبیرستان دیگری در رشته ریاضی نبود، شهید زین‏الدین ناچار شد در رشته تجربی ادامه تحصیل داده و دیپلم تجربی بگیرد.

انصراف از دانشگاه پاریس

اواخر عمر رژیم پهلوی، اعتصابات عمومی بیش‏تر شهرهای این مرز و بوم را فرا گرفته بود. این حرکات عمومی مردمی، باعث تعطیلی مغازه‏ها و ادارات و کارخانه‏ها شده بود. شهید زین‏الدین هم جهت پیوستن به صف انقلاب مغازه پدر را تعطیل کرد، ولی کسب دانش برای او تعطیل نشد و یادگیری زبان‏خارجی در اولویت کاری او قرار گرفت؛ زیرا قصد عزیمت به یکی از کشورهای خارجی برای ادامه تحصیل داشت. او با چهار دانشگاه از دانشگاه‏های فرانسه مکاتبه کرد و بعد از مدتی، نامه قبولی از یکی از آنها دریافت کرد. بعد برای انتخاب یکی از دانشگاه‏ها، به یکی از دوستانش که به تازگی از فرانسه برگشته بود مراجعه کرد، او در جواب گفته بود: در فرانسه خدمت حضرت امام رسیدم، ایشان فرمود: «به ایران برگردید؛ زیرا ایران به جوانانی مثل شما نیازمند است». و این سخن، باعث انصراف شهید زین‏الدین از عزیمت به خارج از کشور برای ادامه تحصیل می‏شود.

مسئولیت‏های زین‏الدین

استعدادها و خلاقیت‏های ذاتی انسان، در پیکار با رویدادها و حوادث آشکار می‏شود. با آغاز جنگ و رشادت‏های فراوانی که شهیدزین‏الدین از خود به ثبت رساند، فرماندهان را برآن داشت تا مسئولیت‏های حساس و کلیدی را به او واگذار کنند. بدین ترتیب، زین‏الدین، به عنوان مسئول شناسایی یگان‏ها انتخاب شد و پس از آنْ به عنوان مسئول اطلاعات عملیات سپاه دزفول و سپس مسئول اطلاعات عملیات محورهای سوسنگرد انتخاب شد. او در عملیات بیت‏المقدس و آزادسازی خرمشهر، مسئولیت اطلاعات عملیات قرارگاه نصر را پذیرفت و در عملیات رمضان، به سرپرستی تیپ 17 علی‏ابن ابی‏طالب قم و سرانجام به فرماندهی لشگر 17 علی‏ابن‏ابی‏طالب قم منصوب شد و در همین سِمَتْ به مقام والای شهادت رسید.

مردی به رنگ خاک

شهید زین‏الدین، آن‏قدر خاکی و بی‏آلایش بود که بسیاری از اوقات، او را به عنوان فرمانده نمی‏شناختند. لباس‏های ساده بسیجی، و تواضع بسیار، از ویژگی‏های بارز اخلاقی او بود. یکی از بسیجیان در این باره می‏گوید: یک روز که برای نماز جماعت به حسینیه لشگر رفته بودم، پس از نمازظهر اعلام کردند که از سخن‏رانی برادر مهدی زین‏الدین فرمانده لشکر استفاده می‏کنیم. من هنوز ایشان را نمی‏شناختم با خود گفتم که فرمانده لشگر حتما با تشریفات خاصی می‏آید. در افکار خود بودم که ناگاه یک نفر از کنار من بلند شد و به راه افتاد و پشت تریبون قرار گرفت و مشغول صحبت شد. خیلی تعجب کردم؛ چون او تا چند لحظه قبل در کنار من نشسته بود و کسی هم همراهش نبود. صحبت ایشان که تمام شد، دوباره در کنار من نشست. این‏جا بود که شهید زین‏الدین را شناختم.

عروج عاشقانه

شهادت، هنر مردان الهی است و مردان خدا زیبنده شهادت‏اند و به راستی که خط سرخ شهادت، میراث بزرگ انبیای الهی است. در هشت سال جنگ تحمیلی خداجویان مخلص ایران اسلامی، با این عشق سرخ هم‏آغوش شدند و بر فراز قله سعادت گام نهادند. مهدی زین‏الدین از جمله مردان الهی بود که به این فیض رسید. سرانجام آن حادثه بزرگ و خبر وحشت‏انگیزی که هموراه لشگر 17 علی‏بن‏ابی‏طالب قم از آن هراسان بود، به وقوع پیوست و خبر پرواز سید مهدی زین‏الدین، به گوش رسید.

شهیدزین‏الدین در مأموریتی که از کرمانشاه به سوی سردشتِ آذربایجان غربی درحرکت بود، با گروه‏های ضد انقلاب درگیر شد و به فیض شهادت نائل گردید. مزار ایشان در گلزار شهدای علی‏بن‏جعفر قم، زیارت‏گاه عاشقان شهادت است. روحش شاد و یادش جاودان باد.

یک بیسواد

فروم چیست؟

سلام دوستان من می خوام که توی این مقاله اطلاعاتی رو در مورد فروم برای شما بنویسم!

اول از همه باید بدونیم که معنی کلمه
FORUM چیه؟
فروم در زبان لاتین به معنی " میدان، بازار،محل مجمع عمومی، دادگاه و ... گفته می شه که در اینترنت و کامپیوتر منظور یک مجمع عمومی هست که هر کس از هرجای دنیا می تونه توی یک فروم عضو بشه و با اعضای دیگه در هر ضمینه ای مشورت کنه!

فروم ها سایتهایی با پرتابل هایی از قبیل
PHPNuke ، PHPBB ، vBulltein و ... هستند.
در فروم معمولا مدیر ( مدیران ) اصلی سایت که منظور
Admin هست، یک سری تالارهای گفتگو رو مشخص می کنه که اعضا و کاربران سایت در اون ضمینه ها اطلاعات، تجربیات، و ... رو به اشتراک بزارند!

فروم ها به دو دسته تقسیم می شن که شامل فروم های عمومی و تخصصی هستند، فروم های تخصصی شامل انجمن هایی در موارد خاص هستند مثل فروم ما که فقط به کامپیوتر و موبایل اختصاص داره که یک فروم تخصصی کامپیوتر محسوب می شه! ولی فروم های عمومی شامل بحثهایی از سرتاسر کره زمین هستند مثل کامپیوتر، ماهی گیری ، دوچرخه سواری ، ورزش و اسلحه و ....!!!

میشه گفت فروم یکی از بهترین ابزار اینترنت برای یادگیری در هر ضمینه ایست، چرا که از سرتاسر دنیا افرادی با اطلاعات زیاد و کم یکجا جمع میشن و اطلاعات خودشون رو ( share میکنن ) به اشتراک میذارن.

در فروم یک سری قوانین کلی مطرح میشه که همه موظف به رعایت اونا هستند، چه کاربری که ثانیه ای از عضو شدن اون نمیگذره چه
Admin سایت! همونطوری که در هر جامعه ای یک سری قوانین برای عموم جامعه تعریف می شه که همه موظف به رعایت این قوانین هستند و تعدای از قوانین همیشه دردسر رو به دنبال داشته!!
پس بهتره قبل از ثبت نام در هر فروم یا انجمنی
قوانین رو با دقت بخونیم که برای کسی مشکلی پیش نیاد !

در هر فروم کاربران نسبت به فعالیت ، قابلیت و اطلاعاتشون دسته بندی میشن و درجاتی رو از سوی سایت یا
مدیر سایت دریافت می کنن. از قبیل
Member ، Senior Member ، Moderator و... که این شکل یا نوع نامگذاری این درجات در هر فروم بسته سلیقه مدیر سایت تعیین می شود که از روی این درجات به راحتی می توان فهمید که هر کسی چه وظیفه ای رو در این جامعه به عهده داره؟!!

 

من کمی توضیح میدم :
هر کسی که به عضویت سایت در می آید یک
Member حساب میشه که هر Member می تونه :
- تاپیکهای دیگران رو ببینه و به اونا پاسخ بده

 

- فایلها رو از سایت دانلود کنه
- در مورد یک تاپیک گزارش خطا بده
- تاپیکهای خودش رو پاک کنه یا تغییر بده
- به اعضای سایت پغام خصوصی بفرسته و از اونا پیغام بگیره
- و کارهای عادی دیگر در سایت ( آواتر ، جستوجو و ... )

اما مدیران سایت که به چند دسته تقسم می شن در واقع نقش پلیس و معلم رو توی این جامعه بازی می کنن!

مدیران انجمن ها:

- هر شخص می تونه مدیر یک یا چند انجمن باشه که این درجه از سوی مدیر اصلی سایت یا Admin تعیین میشه.
مدیر هر انجمن مثلا مدیر انجمن موسیقی از قسمت موضوعات عمومی، در کلیه بخشهای انجمن موسیقی مدیر است و علاوه بر کارهایی که یک
Member می تونست انجام بده؛ می تونه:

- تاپیکهای دیگران رو پاک کنه یا تغییر بده
- یک تاپیک رو قفل کنه یا انتقال بده یا تقسیم موضوع کنه
-
IP نویسنده رو ببینه

اما یک مدیر فقط در انجمن تحت نظارت خودش می تونه این کار رو انجام بده، یعنی مدیر بخش آزاد نمی تونه در بخش موبایل تاپیک بقیه تغییر بده یا پاک کنه !
هر مدیر در تمام انجمن هایی که مدیریت اونا رو به عهده نداره همانند یک
Member است!اما درجه ای بالاتر از Moderator ها، Super Moderator ها هستند که به عنوان یک مدیر برای تمامی انجمن ها و تالارها در نظر گرفته می شه که کل تاپیکهای سایت رو می تونه پاک کنه یا تغییر بده!
در واقع یک مدیر هست که بر تمام تالارها نظارت داره و به همین دلیل به
Super Moderator ها، شورای نظارت گفته می شود!

ولی Administrator که مدیر اصلی سایت هست کلی ترین وظیفه رو بر عهده داره دسترسی اون به همه قسمتهای سایت هست و می تونه تمام کارهایی که Super Moderator انجام میده رو انجام بده اما همه از طرف Admin انتخاب میشن و Admin میتونه Super Moderator رو برکنار کنه و شخصی دیگه ای رو برای این کار در نظر بگیره...

کارهایی که Admin می تونه انجام بده بسیار زیاد هستند، من به مهمترین اونا اشاره می کنم:

- تعیین مدیران و شورای نظارت
- تعیین موضوع انجمن ها
- محروم کردن شخصی از اعضا و جلوگیری از ورود او به سایت
- حفظ امنیت سایت
- طراحی و تغییر قالب سایت
- و ...

موفق و موید باشید !!

 

یک بیسواد

حذف پسوردهای ذخیره شده در ویندوز

مطمئنا برای شما پیش آمده که برای دسترسی به منابع اشتراکی سیستم های دیگر می بایست نام کاربری و پسورد سیستم مقابل را وارد می کرده اید و درصورتیکه مرتبا به این منابع دسترسی داشته اید گزینه Save یا ذخیره کردن را انتخاب کرده اید تا هر بار مجبور به وارد کردن این اطلاعات نباشید. و حتی ممکن است بخواهید از قبل لیست سیستم های مورد نظرتان بهمراه نام کاربری و پسورد مورد نیاز را در سیستم ذخیره کنید.
این آموزش قصد دارد شیوه اضافه کردن اطلاعات مورد نیاز برای اهراز هویت کاربران برای دسترسی به منابع اشتراکی و همچنین ویرایش اطلاعات از قبل وارد شده را بیان کند.
برای این منظور بر روی Start کلیک کرده و Run را انتخاب کنید ، در این پنجره عبارت زیر را تایپ کرده و OK را بزنید.

rundll32.exe keymgr.dll, KRShowKeyMgr

پنجره باز می شود.
Stored User names and passwords
در این پنجره می توان اطلاعات از قبل وارد شده را مشاهده کرد ، برای ویرایش آنها بر روی گزینه مورد نظر کلیک کرده و Properties را بزنید.
پنجره ی Logon Information Properties باز می شود که می توانید از طریق آن آدرس سیستم مورد نظر بهمراه نام کاربری و پسورد را تغییر دهید.
Logon Information Properties

برای اضافه کردن اطلاعات جدید در پنجره Stored User names and passwords بر روی Add کلیک کنید.
این بار هم پنجره Logon Information Properties باز می شود ولی اطلاعاتی مانند مرحله قبل در آن وجود ندارد و می بایست سرور مورد نظر بهمراه نام کاربری و پسورد را جهت اهراز هویت در آن وارد کرد.

 

 

یک بیسواد

میکروبلاگ نام یک سرویس جدید اینترنتی است که از عمر آن کمتر از سه سال می گذرد و در این مدت ،استقبال خوبی از آن در جهان شده است .اما استفاده از این سرویس در ایران خیلی کم است و شاید دلیل آن کم اطلاعی ایرانیان از این سرویس باشد.


اما میکروبلاگ چیست؟
میکروبلاگ نوعی وبلاگ است که به کاربران امکان ارسال مطالب بسیار کوتاه که معمولا تا 200 کاراکتر است را می دهد.به قول یکی از بچه ها مخصوص مطالب ساندویچی ست و از این طریق کاربران می توانند در هر لحظه اتفاقات و حالات خود را برای دوستان خود بیان کنند.

شاید بپرسید چگونه در هر لحظه می توان به میکروبلاگ مطلب فرستاد؟
معمولا در میکروبلاگها راههای مختلف و سهل الوصول ارسال مطلب در نظر گرفته می شود که عبارتند از: ارسال از طریق سایت(دقیقا مثل روش ارسال مطلب در وبلاگ)،از طریق ایمیل یا مسنجر و از همه مهمتر از طریق اس ام اس
مطالب این میکروبلاگها می تواند متن،عکس یا فیلم باشد و امکان ارسال آنها کاملا بستگی به سرویس دهنده میکروبلاگ و سرویس دهنده خدمات ارتباطی دارد.مثلا برای ارسال عکس می توان از طریق ام ام اس این کار را انجام داد.
معروفترین سرویس دهنده میکروبلاگ در دنیا سایت ""Twitter است که کار خود را از جولای سال 2006 آغاز کرد و مهمترین رقیب آن "Jaiku" است.
در ضمن باید گفت میکروبلاگ در ماهیت چیز جدیدی نیست زیرا این امکان با نام "status update" قبلا در دل سایتهایی مثل "Facebook" و "MySpace"(این دو سایت چیزی مثل سایت "کلوب"-cloob.com- خودمان است) وجود داشت اما با پرورش آن به عنوان یک ایده جدید مطرح شده است.
در ایران هم جدیدا سایتی برای سرویس دهی میکروبلاگ با نام "وی ویو" با آدرس های www.viwio.com – www.viwio.ir – www.viwio.net راه اندازی شده است که چون ایرانی هست شما می توانید از همه روشهای ارسال مطلب که از همه مهمتر موبایل است استفاده کنید.

البته بیسیمچی این سایتها رو تایید نمیکنم وفقط نمونه ای را مثال زدم

یاحق

یک بیسواد

گروه سیاسی: سالهای دهه شصت، آنها که دل در گرو منتظری داشتند، عرصه را بر دیده‌بان انقلاب، شهید لاجوردی - که با تیزبینی مخصوص خود، مانع از دخالت منتظری در آزادسازی عناصر گروهکی بود - تنگ کرده بودند. تا آنجا که شورای عالی قضایی با تحریک چند عضو خود در نهایت به عزل لاجوردی در سال 1363 تن داد. امری که به تصریح حاج سید احمد آقا مخالف نظر امام بود.

به تازگی بار دیگر یکی از کسانی که به دستور امام و به دلایل اخلاقی عزل شده بود و امروز مزورانه خود را از خط نگهداران امام جا زده است، به بهانه دفاع از حاج سید احمد خمینی، بار دیگر به کسی تاخته که امام حمایت از او را ملاک برائت فرزندش قرار داد و فرمود « و در امور سیاسی مدتی تهمتها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهایی از او می‏دیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبودند و در این آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لاجوردی می‏شد و مخالفتهایی می‏شد [غیر] از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لاجوردی طرفداری‏ کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را تقریباً فاجعه می‏دانست»‏ ( صحیفه امام، ج‏17، ص: 92)

برای بررسی حقیقت ماجرا، کافی است نگاهی به حوادث منتهی به عزل لاجوردی و سخنرانی مراسم تودیع وی داشته باشیم. تا به سادگی دیابیم چرا به هر بهانه‌ای لاجوردی که در دهه شصت هشدار "منافقین انقلاب" را داده بود، مورد هجمه قرار می‌گیرد. چکیده‌ای از این بررسی در گزارشی در ویژه نامه نوروزی روزنامه ایران آمده است که در ادامه تقدیم می‌گردد.

گزارشی از زندگی اسدالله لاجوردی
برکناری دیده بان انقلاب

با آرام شدن فضای کشور و پایان موج ترور مسئولین نظام و مردم در خیابانها، برخی از چهره‌هایی که با شهادت دکتر بهشتی وارد دستگاه قضایی شده بودند در اولین قدم کوشیدند تا سیداسدالله لاجوردی را از مسئولیت دادستانی انقلاب تهران کنار بگذارند. تلاش آنها در دی ماه 63 نتیجه داد و بر خلاف نظر امام خمینی (ره) سید اسدالله لاجوردی از سمت دادستانی انقلاب تهران عزل شد.

لاجوردی که بود؟
سید اسدالله لاجوردی در جنوب تهران متولد شد. پدرش هیزم‌فروش بود. سید اسدالله پس از دو سال تحصیل در مقطع دبیرستان ترک تحصیل کرد و به فراگیری علوم حوزوی پرداخت. شرح لمعه و اصول و منطق را در مسجد شاهچراغ نزد استاد شاهچراغی و فقه را نزد مرحوم سید مرتضی لنگرودی فرا گرفت. آشنایی با حاج صادق امانی حاصل آن دوران است. دوستی آنها با وصلت حاج صادق امانی با خواهر سید اسدالله مستحکم‌تر شد و نقطه عطفی در زندگی مبارزاتی وی محسوب می‌گردد.

او همراه صادق امانی، محمدصادق اسلامی و حسین رحمانی ادبیات عرب را به خوبی و علوم حوزوی را در حد کفایه آموخت و به دلیل هوش و ذکاوت و قدرت و استنباط بالا به تفسیر قرآن پرداخت و به جلسات بحث شهید مطهری نیز راه یافت.

لاجوردی و همراهانش به مرور تحت رهنمودهای برخی شخصیت‌ها همچون شهید آیت‌الله بهشتی و شهید مطهری ، گردانندگان سه هئیت مذهبی تهران و همچنین آشنایی گروههای مختلف با امام خمینی (ره) و توصیه ایشان به همبستگی میان گروهها تصمیم به ائتلاف و ایجاد تشکل در راستای مبارزه با رژیم ستمشاهی گرفتند، که به شکل‌گیری هئیت مؤتلفه اسلامی انجامید. با این رویداد مبارزات امام خمینی (ره) با رژیم شکل تازه‌ای به خود گرفت. امام (ره) در اعتراض به اقدامات رژیم، نوروز سال 1342 را که مصادف با وفات امام جعفر صادق (ع) بود عزای عمومی اعلام نمود و رژیم تصمیم گرفت با انجام اقداماتی شدید روحانیون را مرعوب ساخته و آنها را از صحنۀ سیاست دور نماید. بنابراین روز 2 فروردین 1342، گروهی از سربازان گارد شاهنشاهی مجلس روضه‌خوانی و عزای آیت‌الله گلپایگانی را که در مدرسه فیضیه قم برگزار شده بود برهم زده و به ضرب و شتم مردم و روحانیون پرداختند. واقعه مدرسه فیضیه قم و سخنرانی تاریخی امام (ره) در روز 13 خرداد 1342 که منجر به دستگیری ایشان و قیام 15 خرداد گردید موجب تظاهرات عده بسیاری از مردم شهرهای قم و تهران شد. یک شاخه از تظاهرات نیز از منزل سید اسدالله لاجوردی شروع شد.

به دنبال اقدامات خشونت‌بار رژیم، هیأت‌های مؤتلفه تصمیم به فعالیت مسلحانه گرفت و به دنبال تصویب طرح کاپیتولاسیون توسط حسنعلی منصور و ترور وی، لاجوردی دستگیر شد. و پس از مدتی از زندان شهربانی آزاد گردید. بعد از آزادی او از زندان، تحقیقات در مورد قتل منصور ادامه یافت و ساواک که به نقش هئیت مؤتلفه اسلامی در برنامه‌ریزی و اجرای قتل منصور پی برده بود در 13 اسفند 1343 منزل لاجوردی را دوباره بازرسی و بعد از دو روز او را به اتهام عضویت در هئیت مؤتلفه دستگیر کرد و به زندان قزل‌قلعه منتقل ساخت و تحت بازجویی و شکنجه‌های طاقت‌فرسا قرار داد. ولی لاجوردی با استقامتی ستودنی در برابر بازجویان پایداری نمود و در نهایت به 18 ماه حبس تأدیبی محکوم گردید. او پس از آزادی از زندان شغل خود را تغییر داد و در شکل‌گیری مؤسسه بنیاد تعاون و رفاه اسلامی نقش مؤثری ایفا نمود. مبارزات مخفیانه لاجوردی تا سال 1347 از دید مأموران ساواک پنهان ماند و در این مدت به ساماندهی افراد مذهبی در چارچوب جلسات سیار همت گماشت. او در ادامه مبارزات خود با ورود سرمایه‌گذاران آمریکایی به ایران در فروردین 1349، مبادرت به تکثیر اعلامیه‌ای تحت عنوان «گامی دیگر در راه تشدید غارتگری» نمود و در اردیبهشت همان سال دستگیر شد و در زیر شکنجه‌های ددمنشانه دژخیمان ساواک کمرش شکست و بینایی یک چشم خود را نیز تا حد زیادی از دست داد و به چهار سال حبس محکوم گردید. سومین دوران زندان وی 30 فروردین 1353 پایان گرفت. با توجه به آگاهی ساواک از روحیه مبارزه‌طلبانه سید اسدالله، بعد از آزادی نیز او را تحت کنترل و مراقبت شدید قرار داد و در تاریخ هفتم اسفند 1353مجدداً وی را دستگیر و این بار به 18 ماه حبس جنایی محکوم نمود.

سال 1356 همزمان با اوج‌گیری حرکتهای مردمی و شکل‌گیری انقلاب اسلامی، وی در 27 مرداد 1356 همراه با عدۀ زیادی از زندان آزاد شد . با نزدیک شدن به ورود امام خمینی به تهران لاجوردی در کنار مهدی عراقی و بادامچیان زیر نظر شهید آیت الله مطهری از مسئولان کمیته استقبال از امام خمینی بودند. لاجوردی در انتخابات دور اول مجلس شورای اسلامی کاندیدای ائتلاف جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی بود. او به اصرار شهید بهشتی و ناطق نوری دادستانی پرونده اعضای گروهک فرقان را دست گرفت و چند ماه بعد و از ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ با نظر مساعد امام خمینی و پیشنهاد آیت الله بهشتی دادستان انقلاب تهران شد‌. وی به تعقیب و خنثی‌کردن توطئه‌های گروهک‌های معاند سیاسی، به‌ویژه گروهک فرقان و منافقین پرداخت و در این زمینه تلاش‌های فراوانی کرد.

لاجوردی و دادستانی انقلاب
اسدالله لاجوردی پس از خاتمه پرونده فرقان و پیشگیری از ادامه ترورها توسط این گروهک، مسئولیت دادستانی انقلاب تهران را در طول سال‌های 60 تا 63 برعهده گرفت. لاجوردی با توجه خاص به اهداف منافقان که روی احساسات جوانان سرمایه‌گذاری کرده بودند ، مردم را متوجه ایده‌های التقاطی و ضد فطری سازمان منافقین می‌کرد و به دلیل نفوذ کلام و قدرت در بحث، باعث می‌شد که بسیاری از عقاید تروریستی بازگردند. او معتقد بود که اگر کسی توبه کرد باید از مواهب توبه بهره‌مند شود و اگر کسی به روی نظام اسلحه کشید به سزای خود برسد. حتی بسیاری از آنها که دستشان به خونی آلوده نبود و توبه نموده بودند در اثر این رفتار او به انقلاب علاقه مند شده و برخی از ایشان پس از آزادی در جبهه‌ها حضور یافته و به شهادت رسیدند. گروهکها که با رفتار اسلامی و مقتدرانه او مجال هیچگونه فعالیتی نداشتند با فشارهای بسیار زیادی که از سوی باند مهدی هاشمی و از طریق آیت الله منتظری وارد ساختند، برای برکناریش می‌کوشیدند. یکی از نزدیکان شهید می‌گوید : فشارها از طرف شورای عالی قضایی وقت آنقدر زیاد بود که آقای لاجوردی باید استعفاء بدهد، اما ایشان هرگز زیر بار استعفا نمی‌رفت و البته امام هم به ایشان فرموده بودند که استعفا ندهید و در هر صورت شهید لاجوردی را سال 1363 از کـار برکنار کردند . اکبر هاشمی رفسنجانی نیز در کتاب خاطرات سال 63 خود به این امر اشاره می‌کند که امام از برکناری آقای لاجوردی که بدون اطلاع ایشان بوده است، ناراحت گردیدند.

اما امام خمینی در همه حالات از لاجوردی دفاع می‌کرد به گونه‌ای که بنیانگذار انقلاب حتی در موضوع دفاع از فرزند خود درباره اتهام‌هایی که به وی وارد می‌گردیده است، شهید لاجوردی را سنگ محک راستین بودن دیدگاه‌های مرحوم حاج سید احمد خمینی قرار می‌دهند و می‌فرمایند: در امور سیاسی مدتی تهمت‌ها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من درطول مدت انقلاب مخالفت‌هایی از او می‌دیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبودند و در این آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لاجوردی می‌شد و مخالفت‌هایی می‌شد (غیر) از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لاجوردی طرفداری کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را تقریباً فاجعه می‌دانست. شهید لاجوردی پرونده اغلب گروهک‌ها را به سامان رساند، اگرچه با موانعی که برخی مقامات وقت در کار او ایجاد کردند نتوانست پرونده برخی را تا انتها دنبال نماید. بنا بر نقل نزدیکانش وی بعد از آنکه برخی از عـنـاصـر پائین سازمان پیکار اعدام شدند اما رهبران سازمان و کادر مرکزی با توصیه شورای عالی قضایی آزاد شده بودند؛ در پای آن حکمی که از طرف شورای عالی قضایی صادر شده بود، نوشت: خدایا من با دیدن این حکم ، مرگ خود را آرزو می‌کنم که در نظام جمهوری اسلامی زیردستی آن کسی که تابع شخص دیگری است باید اعدام شود اما کـسـی کـه دسـتور صادر کرده از زندان آزاد می‌شود و در خارج از کشور همچنان زندگی کند و مدام اتهام به نظام جمهوری اسلامی نسبت دهد.

وی پس از آنکه از مقام خود عزل می‌گردد به شغل آزاد روی آورد و چند ماه بعد پنج بار به جبهه‌ها اعزام شد وعلی رغم سنش و آثار باقی مانده از شکنجه‌های زندان کارهای سنگینی مانند ساختن سنگر و خالی کردن جعبه‌ مهمات در خطوط مقدم را نیز به عهده گرفت.

پس از تغییر مدیریت قوه قضائیه، آیت الله یزدی با سفارش سید احمد خمینی، لاجوردی را به همکاری دعوت کرد و ریاست سازمان زندانها را به اوسپرد ؛ بدین گونه لاجوردی جایگزین مجید انصاری شد.

من را لاجوردی شکنجه کرده!

طاهرزاده از بازماندگان نسل اول سازمان مجاهدین خلق که پس از پیروزی انقلاب حاضر به همکاری با مسعود رجوی نشد در بیان خاطره‌ای از روزهای دادستانی انقلاب توسط لاجوردی می‌گوید: بعد از انقلاب در اوین لاجوردی از من دعوت کرد و گفت بیا این تخم و ترکه‌هایت را ببین. ببین توی ایران چی پاشیدی! آن موقع من در کمیته ستاد مشترک بودم. من به اوین رفتم. با لاجوردی از قبل هم‌سلول بودیم و همدیگر را خوب می‌شناختیم. آقای لاجوردی از بعضی مسائل اصلاً نمی‌گذشت. در میان مجاهدین، غیر از من فکر نمی‌کنم کسی را قبول داشتند، حالا چه دلیلی داشت؟ نمی‌دانم، ولی می‌دانم که آدم باهوشی بود.

ایشان آمد و به من گفت: چطوری داداش؟ گفتم:‌ خوبم. تو چطوری؟ داری جلادی می‌کنی؟ قاه قاه خندید و گفت:‌ بیا می‌خواهم نشانت بدهم که دارم چه می‌کنم. همین طور که به طرف دفترش در طبقه 2 یا 3 می‌رفتیم، چند تا دختر آمدند. صدایشان زد و گفت بیائید. آمدند جلو. از آنها پرسید: در اینجا کسی شما را شکنجه کرد؟ هیچ یادم نمی‌رود. یکی از دخترها که مشخص بود او را نمی‌شناخت، گفت:‌ بله. آقای لاجوردی ما را شکنجه کرد. لاجوردی به من اشاره کرد و گفت:‌ این آقا را آورده‌ایم که لاجوردی هر کاری کرده‌، تنبیهش کند. حالا بگوئید چه شکایتی دارید؟ آنها حرف‌هایی زدند و بعد آقای لاجوردی به یکی از پاسدارها گفت آنها را ببرد. بعد رفتیم دفترش و آقای طهوری هم آمد و ناهار را هم با هم خوردیم و تا عصر بودم و برگشتم به کمیته. گفتم: اسدالله! من از این چیزها اطلاعی ندارم. اینها تخم و ترکه‌های ما نیستند. ما این قدر آدم‌های نپخته که این جوری به کسی اتهام بزند، نداریم. اگر حقیقت را بگوید، چه بهتر و این شهامت است، ولی اینکه ندیده و نشناخته حرف بزند و بدون اینکه کسی را بشناسد، به خود تو بگوید لاجوردی مرا شکنجه کرده، چنین آدمی نداریم. این خاطره هیچ یادم نمی‌رود. در محوطه اوین بود.

چرا لاجوردی عزل شد

اداره دادستانی انقلاب تهران در زمانی که گروهک‌ها بخصوص منافقین با جمع آوری سلاح در خانه‌های تیمی بیش از چند هزار نفر از مردم تهران را به شهادت می‌رساندند و پایتخت هر روزشاهد درگیری‌های مسلحانه بین نیروهای امنیتی انقلاب و گروهک‌ها بود، بسیار دشوار بود. برخورد مقتدرانه لاجوردی با محاربین سبب شد تا نارضایتی کسانی که دوستان و یا اقوامشان در این برخوردها زندانی و یا اعدام می‌شدند، برانگیخته شود. بازداشت حسن لاهوتی، پدر دامادهای هاشمی رفسنجانی از جمله این برخوردها بود.

همچنین توصیه ناپذیری لاجوردی سبب نارضایتی شدید جناح چپ شده بود. بهزاد نبوی پس از گذشت نزدیک 30 سال از اعدام محمدرضا سعادتی، رهبر منافقین در زندان اوین هنوز نمی‌تواند عصبانیتش را پنهان کند. بهزاد نبوی سال گذشته در گفت و گویی با ارگان داخلی سازمان مجاهدین انقلاب گفته بعد از دست به اسلحه بردن منافقین، شهید لاجوردی استدلال می‌کرد که کسانی که نگذاشتند منافقین را قبل از شروع عملیات مسلحانه بازداشت و مجازات کنیم، همدست آنان هستند و با این استدلال بعدها (نه در حیات رجایی، بهشتی و... بلکه پس از شهادت آنها) ما را منافقین جدید می‌خواند. جالب اینکه کسانی که شهید رجایی حاضر نبود یک روز با آنان همکاری کند خونخواه رجایی می‌شوند و خسرو تهرانی که شهید رجایی بارها می‌گفت من حتی از راه رفتن ایشان لذت می‌برم قاتل رجایی می‌شود؟! این ادعا درباره شهید لاجوردی که رجایی حاضر به یک روز همکاری با وی نبوده در حالی مطرح می‌شود که شهید رجایی لاجوردی را به عنوان وزیر بازرگانی مطرح کرد و بنی صدر به دلیل مواضع روشن لاجوردی نپذیرفت و یکی از موارد اصلی درگیری شهید رجایی با بنی صدر در تنظیم کابینه بود که سبب شد تا شش ماه دولت رجایی بدون وزیر بازرگانی باشد.

اسدالله لاجوردی از اولین شخصیت‌هایی بود که بنای برخورد با باند مهدی هاشمی را داشت و این برخورد سبب فعالیت گسترده آیت الله منتظری علیه او شده بود. حتی گواهی محمد منتظری بر عدم برخورد‌های غیراسلامی در زندانها نیز آیت الله منتظری را ساکت نکرد و هیأت‌های تحقیق منتظری که برای مچگیری از لاجوردی تشکیل شده بود با حمایت محقق داماد، رئیس وقت سازمان بازرسی کشور ، موسوی خوئینی‌ها دادستان کل کشور، یوسف صانعی و موسوی تبریزی مشغول بودند .

اما شاید مهمترین دلیل برکناری اسدالله لاجوردی از دادستانی انقلاب ، پیگیری گسترده وبدون اغماض پرونده هشت شهریور بود که مستقیماً دفتراطلاعات نخست وزیر را هدف گرفته بود.

آخرین سخنرانی
اما اسرار برکناری اسدالله لاجوردی از دادستانی انقلاب تهران با حکم شورای عالی قضایی در آخرین سخنرانی او در 29 دیماه 1363 در تودیع صمیمانه با جمع همکارانش در دادستانی تهران عیان می‌شود. لاجوردی در این سخنرانی ضمن تأکید بر ضرورت باقی ماندن آنها برای حفظ انقلاب، خبر می‌دهد که با تمام فشارهایی که به او آورده اند، تا آخرین نفس در برابر جریان نفاق ایستادگی کرده است تا عزلش کنند. او توضیح می‌دهد که اگر در پرونده‌ای عفوی صورت گرفته است که نا حق بوده و او در کنار آن نوشته است که با نظر این دادستانی نبوده اما به آن عمل کرده است، بدان جهت است که امام به من گفتند که باش، دادستان باش، حرف شورا را هم گوش کن ... به امام عرض می‌کردم که شما به من بگوئید برو، چون من به اینها [فشارآورندگان] گفته بودم که من استعفا بده نیستم ... » او در آن جلسه توضیح می‌دهد که بزرگ ترین مشکل او توصیه ناپذیریش در برابر کسانی بوده است که بعدها در وصیتنامه آنها را منافقین انقلاب نامیده است و اعتراض به عدم اجرای عدالت از سوی کسانی که تحت تأثیر آنها قرار گرفته اند. از جلسه اش با شورای عالی قضایی در آخرین روز می‌گوید و اینکه به او پیشنهاد ارتقای سازمانی در قبال کنار گذاشته شدن از دادستانی انقلاب داده اند و او گفته است که شما مرا در اینجا تحمل نمی‌کنید، چگونه خواهید توانست در آنجا تحمل کنید. از صدای رسایش در اعتراض به بی عدالتی و تاثیر پذیری از حامیان نفاق می‌گوید و از حال خود وقتی حکم آزادی یکی از سه نفر مرکزیت جناح انقلابی راه کارگر را بر اثر توصیه پذیری می‌بیند، تنها به دلیل آنکه پدر او پزشک منتظری بوده است. «در جریان این اعتراضات موضوع نوشین نفیسی را مطرح کردم. نوشین نفیسی جزو یکی از سه نفر مرکزیت جناح انقلابی راه کارگر بود. وقتی چنین فردی را بیاورند آزاد کنند، من به آنها گفتم که وقتی [دستور] آزادی او را دیدم، از خدا مرگم را خواستم و در پرونده هم نوشتم. نوشتم خدایا تو شاهدی وقتی که این تبعیض را در جمهوری اسلامی دیدم از تو مرگم را خواستم... گفتم نوشین نفیسی را آزاد می‌کنید تا پدرش خوشش بیاید؛ اینکه مرکزیت و محور آزاد شود و زیرمجموعه آن اعدام، ظلم است. چرا 5 ردیف زیر او اعدام بشود اما مرکزیت آزاد بشود؟ این ظلم است و اگر قرار است یک وقت خدای نکرده این نظام جمهوری اسلامی لطمه بخورد، از ناحیه این ظلمها است. ظلم برای من قابل تحمل نیست. علیرضا تشید را باز مطرح کردم. گفتم علیرضا تشید در تیرماه حکم اعدامش تأیید شده، اما شما تا حالا نمی‌گذارید اعدام بشود، در زندان 150 نفر را کمونیست کرده و دنبال کارش هستید تا این را هم از مرگ نجات دهید. اینها برای من قابل تحمل نیست. به آنها گفتم در این رابطه بچه‌های شعبه 6 یکجا همه استعفا دادند که گفتم نمی‌پذیرم... این بچه‌ها همانهایی هستند که از خود شماها این مسائل مذهبی را یاد گرفته اند. »

او به چندین مورد اعمال نفوذ برای رهایی چهره‌های شاخص نفاق اشاره می‌کند، توضیح می‌دهد که او را به خاطر انجام دستور امام م‍ؤاخذه کرده اند و ... و تأکید می‌کند که با تمام این شرایط چون دستور امام بر ماندن بوده است، او تا زمانی که عزلش نکردند، در چارچوب قانون ایستادگی کرده است. «برادران در ماشین به من گفتند لاجوردی بماند هم کاری نمی‌تواند بکند، من به شما می‌گویم، شما هم می‌دانید، من آدمی نیستم که کوتاه بیایم. فقط یکجا کوتاه می‌آیم، این را هم بارها گفتم امام اگر به من بگوبد برو در آتش- من دلم می خواهد یک دفعه امام این را امتحان کنند. اگر آتش روشن بکنند این وسط هم به من بگویند برو در آتش- بدون پروا می‌روم در آتش. »

ترور و شهادت
در ماههای ابتدایی سال 77 پایمردی و اصرار لاجوردی بر اجرای قانون در سازمان زندان‌ها سبب می‌گردد که توسط برخی جریانها تحمل نگردد و بر اساس یک پروژه زیرکانه و برخلاف نظر ریاست قوه قضائیه استعفای او به رسانه‌ها اعلام گردد؛ او در پاسخ به دعوت آیت الله یزدی با توجه به کسالتهای جسمی حاصل از شکنجه‌های بسیارزندان از یک سو و عدم تحمل مرام پایمردی وی بر قانون توسط گروهی از جریانها از سوی دیگر، از پذیرش مسئولیت جدید خودداری کرد و بار دیگر به شغل آزاد روی آورد .

در طول سالهای پس از انقلاب منافقین بارها کمر به ترور و قتل اوبستند ولی در هر بار ناکام بودند تا این که در اول شهریور 1377 شهید لاجوردی توسط علی اصغر غضنفرنژاد و علی اکبر اکبری ده بالایی از اعضای گروهک منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسید. در جریان ترور، دو تن از تروریست‌ها توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدند. علی اکبر اکبری ، در اثر شدت جراحات وارده در حین عملیات، در بیمارستان درگذشت و فرد دوم ( که علی اصغر غضنفر نژاد- معروف به سیاوش) نام داشت به شرکت فعال خود در این جنایت تروریستی اعتراف کرد. وی اقرار نمود که از سوی گروهک منافقین، جهت انجام این ترور آموزش دیده و به ایران عزیمت کرده است. وی اعتراف کرد که دوره‌های مختلف تروریستی (از جمله: نحوه ترور شهید لاجوردی) را در عراق و در مقر گروهک منافقین آموزش دیده است. این منافق تروریست، در یک برنامه تلویزیونی که چند هفته پس از ترور، از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید، تمام نکات مربوط به این ترور را فاش نمود. در شب اجرای این ترور، گروهک منافقین، طی بیانیه ای، به صورت رسمی، مسئولیت ترور را پذیرفت. ساعاتی پس از شهادت اسدالله لاجوردی، خبرگزاری جمهوری اسلامی که زیر نظر فریدون وردی نژاد اداره می‌شد، حاضر نشد عنوان شهید را برای لاجوردی به کار گیرد. این مسئله حتی در سخنان رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه ظهر روز عاشورای (۲۶ فروردین ) سال ۷۹ نیز انعکاس یافت: من این درد درونی خودم را فراموش نمی‌کنم که در یک‌سال‌ونیم پیش، وقتی که شهید عالی‌مقام و سید عزیز و بزرگوار، شهید لاجوردی به شهادت رسید - کسی که چهره‌ بسیار درخشانی بود و بسیار کسان از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند که این مرد چه کرد و کجاها بود و چگونه زندگی کرد؛ چه زندانهایی کشید و چه زحمتهایی متحمل شد. بعد از انقلاب نیز بی‌تظاهرترین کارها را که سخت‌ترین هم بود، بر دوش گرفت و آخر هم شهید شد - یکی از روزنامه‌های آلمان نوشت ترور لاجوردی، ترور نیست! یعنی آنها عنوان ترور را هم عوض کردند.

شهادت اسدالله لاجوردی در زمانی که مسئولیتی رسمی بر عهده نداشت و همانند شهروندی عادی و بدون محافظ و با دوچرخه‌ای در محل کار آزاد خود حاضر می گشت خود پرونده‌ای است که نیاز به کارشناسی گسترده دارد. بدون قضاوت درباره درستی یا نادرستی این تحلیل بد نیست به مطلبی که در یکی از رسانه‌های اینترنتی نوشته شده است اشاره‌ای شود: منافقین می‌توانستند با توجه به ریسک پذیری بالای این نوع اقدامات هدف بهتری را انتخاب کنند که دارای مناصب حکومتی بوده و ترور وی دال بر قدرت بالای عملیاتی گروهک منافقین باشد و اینکه ممکن است ادعا شود منافقین به خاطر کینه‌ای که از شهید لاجوردی داشتند او را به عنوان هدف انتخاب کردند اما این ادعا نیز منتفی می‌باشد به دلیل اینکه شهید لاجوردی مدت زیادی بود که از مسئولیت‌های خود کناره گرفته و با همان ساده زیستی همیشگی مشغول کسب و کار سنتی خود یعنی پارچه فروشی در بازار بود و منافقین خیلی پیش از آن می‌توانستند آن شهید بزرگوار را ترور کنند. اما آنچه که موجب شد تا منافقین شهید لاجوردی را به عنوان هدف و آن مقطع را به عنوان زمان ترور انتخاب کنند تنها یک موضوع بود و آن هم چیزی نبود جز تلاش آن شهید در هفته‌های آخر عمر خود برای پیگیری مجدد پرونده منافقین انقلاب.

با شهادت لاجوردی دو بعد تازه از وی آشکار می‌گردد، بعد اول با انتشار وصیتنامه اش که نگرانی او از جریان منحرف سومی در انقلاب که آنها را منافقین انقلاب نامیده است، ژرف نگری وی آشکار می‌گردد، علی الخصوص که وی این وصیتنامه را در زمان حضورش در جبهه‌های دفاع مقدس در سال 66 نگاشته بود و تا آن روز آن را همچنان به قوت خود باقی می‌دانست: خدایا تو شاهدی چندین بار با عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را (همانها که التقاط به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را گرفته و همانا ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجایی و باهنر را می‌کشند هم به سوگشان می‌نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی وسپس... برقرار می‌کنند ، هم آنان را دستگیر می‌کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می‌کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می‌شوند، هم در مبارزه علیه آنان (و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافق کشان می‌زنند و هم در حوزه‌های علمیه به فقه و فقاهت روی می‌آورند تا مسیر فقه را عوض کنند. ) به مسئولین گوشزد کرده ام، گفته ام که خطر اینان به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است چرا که علاوه بر همه شیوه‌های منافقانه منافقین، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته، صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده اند به گونه‌ای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند. با انتشار وصیتنامه اش که اثر بسیار جدی در میان موافقان و مخالفانش داشت، آیت الله یزدی خطیب جمعه آن هفته تهران، مطالعه این وصیتنامه امام گونه را پند آموز خواند و آن را بشدت مورد توصیه قرار داد. در پی این تأکید خطیب جمعه، نشریه عصرما ارگان سازمان مجاهدین انقلاب که مخاطب وصیتنامه را خود تلقی کرده بود، در قالب نامه وارده نقدی تند بر آن منتشر ساخت. بعدها سعید حجاریان در مصاحبه معروفش با باقی در این باره چنین گفت: بچه‌ها از زندان با لاجوردی اختلاف داشتند... ما در عصر ما وصیتنامه لاجوردی را نقد کردیم (با اینکه تازه شهید شده بود) تحت عنوان دشمن شناسی وارونه!

یک بیسواد